ال

/~Al/

    family
    goblin
    sprite
    dynasty
    dogwood

فارسی به انگلیسی

ال پاسو
el paso

مترادف ها

dynasty (اسم)
دودمان، سلسله، خاندان، خانواده، خاندان پادشاهان، ال

پیشنهاد کاربران

آل:آل دانش. اهل دانش.
آن کس آل دانش است. و اهل دانش است.
آن کسان آل دانش و اهل دانش هستند.
( اهل علم )
همآل = قرین، تا ( ی ) ( همتا = همآل )
ما در زبانِ اوستاییِ جوان " اردَ : arəδa " و در زبانِ پارسیِ باستان " arda " را به دو مینه داشته ایم:
1 - نیم، نیمه ( برابر " halb" در زبانِ آلمانی ) ( برای نمونه در واژه یِ پارسیِ باستانِ " اَردَ - ستآنَ" )
...
[مشاهده متن کامل]

( در این معنا تنها در واژگانِ ترکیبی آمده است )
( برای این معنا ن. ک. وندیدادِ اوستا : V. 9. 29 )
2 - کنار، سوی، جهت، راسته ( برابر با " Seite " در زبانِ آلمانی و برابر با " کَنار، دَشین" در زبانِ پارسیِ میانه )
( برای این معنا ن. ک. یَشت اوستا برای نمونه: Yt. 10. 126 )
نکته: در زبانِ اوستاییِ جوان نامواژه " اَردَه:arəδah " را نیز به معنایِ " گوشه، جهت، سویه" داشته ایم ( ن. ک نیرنگستان N. 65 ) .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
" - آل" در واژه یِ " همآل ( =هم. آل ) " برآمده از همین ریشه اوستایی - پارسیِ باستان " اَردَ" می باشد که در پیِ دگرگونیِ آواییِ " رد/ل" به " آل" دگرشده است.
نکته:ازآنجایی که ما در این دو معنا هیچگاهِ " اَردَ" را به ریختِ " ریشه ای" نداشته ایم، پس بهتر است که ما نیز واژه یِ " همال" را به ریختِ مصدری ( همالیدن ) بکار نگیریم. به گمانم بهتر است که آنرا به ریختِ پیشوندی ( برای نمونه: همال کردن و. . . ) بکار ببریم.
نکته: از آنجایی که " - آل" در اینجا با پیشوندِ " هم" آمده است، پس ما می توانیم، چنانچه نیاز باشد، از پیشوندهایِ دیگر نیز با پسوندِ " - آل" بهره ببریم؛ همچنین می توانیم خودِ " همآل " را با پیشوندهایِ دیگر نیز همراه سازیم؛ برای نمونه: بازهمآل و. . . .
. . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 193 و 194 از نبیگ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

الال
( این دیدگاه سَد در سد درست نیست و شاید در آن لغزش هایی باشد )
پَسوَندِ {آر} اگر در نِخش ( =نقش ) ِ {فاعلی} آید، برگرفته از پَسوَندِ اوستاییِ {َ ر:ar } است که در واژه ای همچون {کِرتَر:kertar} به چشم می خورد.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه یِ {کِرتَر} از دو بخشِ {کِرتَ:ساختن} و پسوندِ {فاعلی/کناکی} یِ {َ ر} ساخته شده است و به چَمِ {کارگر، کننده یِ کار} است.
گمان این است که دیگر کاربرد هایِ {مفعولی/مصدری} یِ این پسوند، برآمده از همین کاربرد باشند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . .
اگر گمان میکنید که در این باره داده های نادرست دادم، با یک پیام، آگاهی رسانی کنید.
پَسگَشت:
رویه یِ 380 از نِبیگِ {فرهنگ واژه های اوستا}
بِدرود!

ال
در پاسخ به کاربرِ گرامی " محسن نقدی":
پیش از هرچیز بگویم که در زبان آلمانی در واژگانِ بسیار بسیار کمی " s" نشانه جمع است ( آنهم در واژگانِ بیگانه و کماسه ( =خنثی ) ) چراکه " s/ es " در آلمانی نشانه " Genetiv " است.
...
[مشاهده متن کامل]

1 - پسوندِ " - رَ:ra - " پسوندِ زبانِ اوستایی است و ازآنجایی که این پسوند در زبانهای ایرانیِ پسین تر باشندگی نداشته، به ریختهایِ گوناگون درامده است " - آل، - آر، - ر ". اینکه بخواهیم این پسوندها را یک کاسه کنیم، کار بسیار نیک و پسندیده ای است ولی زبانشناسان باید واژگانی از این دست را که در زبانهای باستانی تر با ریختِ " - رَ" آمده اند، جداسازی کرده و سپس به یک ریخت درآورند. همچنین زبانشناسان باید برخی واژگان که گمانه یِ این می رود که از پسوندِ " - رَ" باشند ولی هیچ گواهِ نوشتاری برای آنها نداریم، در دسته بالا بگنجانند.
( ولی هنگامیکه میگوییم زبان شناس رویِ سخنمان به چه کسانی است؟ این خوکهای دانشگاهی و چُرتی؟! )
2 - درباره یِ اوایِ " ا" پیش از " آل/آر" باید بگویم که یک ویژگیِ بنیادی از زبانِ اوستایی تا زبانِ پارسیِ کُنونی پابرجا بوده است:
همآمیختگیِ " ا" با " ا" بی درنگ پشتِ یکدیگر یک " آ" می سازد. ( اگر گواهی بر آن خواستید بگویید ) .
3 - درباره یِ این پسوند، چنانکه در یکی از پیامهایِ پیشینم گفتم، ما تنها بسنده می کند که آن دسته از واژگانی که با پسوندِ " - رَ" در زبانهای کهن ( دراینجا: اوستایی ) آمده اند، به ریختِ یکی از پسوندهایِ " آر" یا "آل" درآوریم. پس گمان نمی کنم با آن کاستی هایی که شما درباره یِ آواهایِ پایانی فرمودید، روبرو شویم. همچنین گمان می کنم دل نگرانی شما درباره پسوندها بی مورد است.
با سپاس

ببخشید، سرور گرامیِ فرتاش:
بررسی کردید که پَسوَندِ {آل} برگرفته از {رَ} در پارسی کُهَن است.
پس آیا شما هَمسو هستید که دوباره از همین پسوندِ {رَ} به جز آوای پایانی { َ } بکارگیری کنیم؟ به شیوه دیگر، به واژگانِ دل خواهمان {ر} بچسبانیم؟
...
[مشاهده متن کامل]

شایَد پسوندِ تَک واتی کمی نو باشد، ولی در دیگر زبان های هِندو اروپایی نمونه های آن را داریم، ولی برای نمونه در زبانِ انگلیسی {s} برای نِشانه {رَمَن=جمع} یا در آلمانی {n} و یا {s} را داریم.
پسوند های بسیاری هستند که در پارسی ریخت های گوناگونی دارند، هَمچون {پژ} پس میتوانیم {آل/آر/ر} را نیز داشته باشیم.
و به گَمانم پافشاری بر دگرگون نَکَردَن پیشوند ها و پسوند ها، درست نیست.
یِک چرایی برای این کار، این است که واژگانی که با واکه ها پایان می آیند ( ا/ه/و. . . ) ، بتوانند از پسوندِ {آل/آر} بهره مند شوند، برای نمونه، شما نمی توانید به یک واژه ای با {ا} پایان می یابد، پسوندِ {آر} یا {آل} را بِچَسبانید.
آیا شما با این کار هَمسو هستید؟ یا به گمانتان شدنی نیست و از نِگاه زبان شناسی، درست نیست؟
خشنود میشوم، مرا با پاسختان آگاه سازید.
بِدرود!

آل فیلمی سینمایی در سبک ترسناک به کارگردانی بهرام بهرامیان محصول سال ۱۳۸۸ است.
مهندس جوانی از طرف هیئت مدیره شرکت محل کارش، همراه زن باردار خود عازم یک مأموریت کاری در ایروان می شود. به تدریج روزهای آفتابی این زوج، جای خود را به روزهای تیره می دهد. حوادثی در راه است.
...
[مشاهده متن کامل]

• فرشاد محمدی جایزه بهترین فیلمبرداری در سومین جشنواره فیلم های ایرانی تورنتو
• جواد جلالی نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین عکس صحنه بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر
• جواد جلالی نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین عکس پشت صحنه بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر
• بهزاد عبدی برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر

ال
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/آل_(فیلم)
حرکت اسب شطرنج
سراب
در پارسی، ال گونه ای از پسوند است همانگونه که در گودال، چنگال، زغال، گردال. . . می بینیم. بدین شیوه کار می کند:
واژه نخستین ال=واژه نو
اگر واژه نخستین صفت باشد، برای نمونه در گودال و گردال، واژه نو دارای ویژگی آن صفت است. برای نمونه گودال چیزی است که گود است. یا گردال چیزی است که گرد است. اگر واژه نخستین صفت نباشد، برای نمونه در چنگال و زغال، واژه نو دارای ویژگی آشکار واژه نخستین است. برای نمونه چنگال چیزی است که همانند چنگ، تیز است و یا زغال چیزی است که همانند زغ ( که همان زاغ است ) مشکی است.
...
[مشاهده متن کامل]

بررسی و ریشه یابیِ واژه یِ " اَل" به چمِ " سُرخ، قرمز":
واژه یِ " اَل" به چمِ " سُرخ، قرمز" با واژه یِ " رَئُد: raoδ" از زبانهایِ باستانیِ ایرانی همریشه است. این واژه با واژگانِ " rot، red و. . . " در زبانهایِ اروپایی و واژگانِ " رُز، رزیتا" همریشه است. ما در زبانِ اوستاییِ جوان واژه یِ " رَئُدیتَ" را به چمِ " سُرخ، سُرخ گون" داشته ایم که " تَ:ta" پایانی در آن صفت ساز ( =صفت مفعولی ساز ) است. ( به ستونِ 1495 از نبیگِ "فرهنگنامه ایرانیِ کهن"/کریستین بارتولومه یا به زیر واژه یِ " رز" در همین تارنما مراجعه کنید. )
...
[مشاهده متن کامل]

در زبانهایِ ایرانیِ باستان دگرگونیِ آواییِ " رت، رد/ل" ( هنگامیکه دو همخوانِ " ر" و " ت/د" پشت هم بنشینند ) به فراوانی دیده می شود:
نمونه:
سردار/سالار
سَرِد/سال
آمرد/آمُل
وَرد/ وَل، گُل. . . . . . از اوستاییِ " varəda"
پَرت/پُل. . . . . . . . از اوستایی "parəta "
و. . . .
به همینگونه واژه یِ " رَئُد" با " اَل" همبسته و همریشه است.

درود
/ شناسواژه /
شناسواژه یا حرف معرفه و تعریف در زبان پارسی، واکه ( واج صدادار ) / اِ/ است که به ریخت /ه/ در پایان نام می آید درواقع /ه/ در پارسی پسوند شناس ساز است، همان کاربردی که the در انگلیسی، Le در فرانسه و ال در عربی دارد:
...
[مشاهده متن کامل]

مَرده رفت،
پسره رو دیدی؟
کتابه را خوندم قشنگ بود.
گوشیه را خریدم.
در این نمونه ها نامهای مرد، پسر، کتاب و گوشی حالتی شناخته شده برای شنونده دارد یعنی که انگار شنونده آنها را می شناسد یا دستکم شناخت اندکی هم که شده به آنها دارد.
در پارسی افزون بر پسوند /ه/ برای شناس سازی، گاهی ضمیرهای اشاره [این و آن یا همین و همان] هم برای شناساندن بیشتر یا تاکید کاربرد می یابند:
اون مرده رفت.
همون پسره، دیدیش تا حالا!
این کتابه را که می گم بخون.
من فقط همین گوشیه را می خوام.
من فقط همون گوشیه که نشونت دادم رو می خوام، آخرم می خرمش.
-
همچنین در پارسی پسوند /ی/ برای ناشناس سازی کاربرد دارد که گاهی همراه با یک ( یه ) گفته می شود مانند کاربرد a و an در انگلیسی:
مردی رفت، یه مردی رفت.
یه کتاب خوندم که خیلی قشنگ بود. یه کتابی خوندم . . .
یه گوشی خریدم که تا حالا ندیدی.
در این نمونه ها نامهای مرد، کتاب و گوشی حالتی ناشناس برای شنونده دارد.

�اَل ّ� با فتح الف و تشدید لام:
سرعت، بالارفتن صدا
آل: ۱. دوده، دودمان، خاندان، تیره؛ خویشان، خویشاوندان، بستگان؛ تبار ۲. ( از باورهایِ مردمی ) زائوترسان، هستندەای خیالی ۳. سراب، کوراب، شورەزار، آب نماسار
واژه ی آِل به چیم دیو زائوکش یا زائوترسان که در بالا گفته شده واژه پارسی هم می تواند باشد که با گویش های گوناگون در ایرانشهر شناخته شده، با این همه آل با چیم تبار و خاندان ریشه عربی دارد که اگرچه بخش بزرگی از سرزمین های آن خود زمانی در ایرانشهر جای داشته اند، با این همه این واژه در پارسی دیده نمی شود. پسوند آل در زبان پارسی پهلوی برای ساخت واژگان نو به کار برده می شده است و به مانند بودن واژه نوتر به واژه به کار رفته نیز پیوند دارد: مانند ساوال که ساو به معنی باج و خراج است و ساوال به معنی پشته بزرگ که به انبوه باج و خراج ایران بزرگ آن روزگار پیوند دارد و ساوالان به معنی پشته ها است و کوهستان. گاوال که به صدای بم این ابزار آهنگ نوازی پیوند دارد و گاو دام ارزشمند در ایران است که صدای بم دارد. چنگال ( از چنگ ) و جنگال ( از جنگ؛ که به جنجال معرب شده ) و ماهال یا مهال ( که به نادرستی محال نوشته می شود و به چیم آرزوی زیبا چون ماه است که دور و دست نیافتنی است ) ، مارال ( خوش خط و نگار و زیبا چون مارکه پوستی خوش خط و نگار دارد ) و و و . اَل میهِ ( بر خلاف ) آنچه که بسیاری از ما در زندگی خود به آن باور کرده ایم، واژه ترکی نیست و ریشه پارسی پهلوی دارد و در گویش مادی این زبان، به چیم ( معنی ) دست و دست یافتن و گرفتن است. اَل در نام شهر اَلیگودَرز در پایین استان لرستان در نزدیکی استان خوزستان نیز دیده می شود و این نام اَل ی گودرز است به چیم دست گودرز. چیم ( دلیل ) دیگر بر درستی این سخن، واژه اَلَک ( ابزاری برای گرفتن و دست یافتن ) است و در زران پارسی پهلوی ک و گ در پایان واژگان یکی هستند و گ پس از یورش اعراب و ترکان به ه یا ج و ق دگرگون شده است. با این همه شاید گ در برخی واژگان زبان پارسی پهلوی غ نیز خوانده شود. اَلیتَن ( اَل - ) به چیم گرفتن و دست یافتن و گُزیدن و جدا کردن است. اَل به زبان انگلیسی نیز راه یافته و به نیکاس اِل به چیم دست ( نوک انگشتان تا آرنج ) کاربری دارد. اَلیت و اَلیتَگ به چیم دست یافته شده، گرفته شده و برگزیده شده و جدا کرده شده خواهند بود:
...
[مشاهده متن کامل]

اَلیتَن ( اَل - ) : گرفتن، دست یافتن، جدا کردن، برگزیدن
اَلیدار: دست یافتنی، گرفتنی، جدا کردنی، برگزیدنی
اَلین: اَلیدار
اَلیتار: گیرنده، دست یابنده، جدا کننده، برگزیننده
اَلاگ: اَلیتار
اَلان: اَلیتار
اَلیشن: اَلیتَن
اَلیشنیگ: اَلیتار؛ اَلیدار؛ بسته به اَلیتَن
اَلیشنیه: اَلیتَن
اَلیشنیها: با اَلیتَن
اَلَگ: ابزاری برای اَلیتَن
اَلینَگ: ابزاری برای اَلیتَن
پَدیش اَل: ابزاری برای اَلیتَن
اَلیت: اَلیتَن؛ اَلیتَگ؛ شکل فعل گذشته ساده سوم شخص مفرد از همین بن اَلیتَن به معنی گرفت، دست یافت، جدا کرد، برگزید
اَلیتَگ: گرفته شده؛ دست یافته شده؛ جداسازی شده؛ برگزیده شده
شاید شگفت انگیز باشد که خواننده گرامی به ویژه آن که خود را ترک زبان می شناسد بداند که واژگانی مانند برون ( بیرون ) که به اندام برجسته روی سر، بینی و آنچه از آن بیرون آید گفته می شود، اوز ( بیرون، رویه ) که به روی و یا نمود بیرونی و رویه و رفتار گفته می شود، گوز ( گردو ) که به چشم گفته می شود که در تبار آریایی گردویی شکل و نه بادامی شکل و تنگ است، باش ( از بودن ) که هم زنده بودن و هم کیستی فرد را نشان می دهد و در زبان مردم آذربایجان به سر گفته می شود، و غولاگ ( شنونده، از بن غولیتن و غول - ) که به گوش گفته می شود، و آیاگ ( آیاخ یا آیاق ) که به پا گفته می شود و به معنی آینده از بن آمدن است، و گورساگ ( معده، گرسنه شونده ) و پارماگ ( همه کاره از بن پارمیتن و پارم - ) که به انگشت گفته می شود و دابان ( پاشنه ) ریشه پارسی پهلوی دارند و تنها گویش مادی این زبان هستند. روشن است که در کار دانشیگ ( علمی ) پژوهش بسیار بایسته است.

واژه ال کاملا پارسی است در زبان عربی وترقی هم رفت ولی این در گویش یا زبان لری بختیاری هست که جن گفت می شود واژگان در گویش یا زبان لری هست واژگان اصل پارسی پهلوی هستند این واژه یعنی ال صد درصد پارسی است.
" اَد" در زبانِ پارتی به چمِ " با" بوده است؛ چنانکه واژه یِ " اَدهَم" به چمِ " با همدیگر، باهم" بوده است. " اَد" در بلخی با دگرگونیِ آواییِ " د/ل"، " اَل" شده است؛ چنانکه در واژه یِ " الفنجیدن" نیز دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

پس افزون بر " مَت" در اوستایی که با واژه یِ " mit" در زبانِ آلمانی همریشه می باشد، می توان از " اَد/ اَل" به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ " با" بهره گرفت.
برای نمونه ما در دانشِ حساب همواره چیزی را " با" چیزی جمع می کنیم، از همین رو می توانیم از پیشوندهایِ " مَت" یا " اَد/اَل" در زبانِ پارسی به عنوانِ عملگرِ پیشوندیِ "با" بهره ببریم. در زبانِ آلمانی پیشوندِ " mit: میت" و در زبانهای اروپایی " ad: اَد" چنین ویژگی را دارند.
در زبانِ پارسی پیشوندِ " هم" جورِ عملگرِ پیشوندیِ " با " را نیز می کِشَد.
نمونه: x "با" y همراه شد. x دیدگاهش را "با" دیگران همرسانی کرد.
پس شایسته است که ما یکی از دو پیشوندِ " مَت" و " اَد/اَل" را در این نقش با کارواژه ها همراه سازیم و نوواژگانی را پدید آوریم. " مَت" به عنوانِ یک پیشوندِ جدایی پذیر میتواند بکارگرفته شود؛ در زبانِ آلمانی "mit" پیشوندِ جدایی پذیر است بمانندِ " mitgeteilt " از کارواژه یِ " mit. teilen".
درباره یِ جدایی پذیری یا ناپذیریِ " اَد/اَل" دیدگاهی ندارم ولی به دیده دریافته شده است که پیشوندهایِ جدایی پذیر بازخوردِ بهتری درمیان مردم دارند.
( نویسنده می داند که تاکنون پیشوندِ " اَل" در " الفنجیدن" جدایی ناپذیر بوده است؛ چنانکه می گوییم " می اَلفنجم" و نمی گوییم " اَل می فَنجم". )
پَسگَشت:
رویبرگِ 210 از نبیگِ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
THE IRANIAN LANGUAGES" Edited by Gernot Windfuhr ( 3. 1. 5 ) "

ال
ال و ال یعنی خنده با صدای بلند و از ته دل و اسم یک عروسک هم است
واژه All با تلفظ آل در زبان آلمانی معادل universe و space در زبان انگلیسی می باشد به معنای جهان و فضا و محتوای آن و یا کائنات. زال پدر رستم در اصل و ریشه به شکل از آل یا زِآل بوده است به معنای از کل کائنات. اَل در زبان عربی حرف تعریف و تَعیُن می باشد مثل حرف the در زبان انگلیسی و گاهی اوقات نقش علامت کسره را هم بازی می کند. واژه الله حاصل ترکیب و پیوند حرف تعریف اَل در زبان عربی و واژه اله در زبان آرامی نام خدا می باشد و لذا ال و آل را نباید مترادف و هم معنا دانست. من خودم از دوران کودکی در زندگی روستایی در استان کرمانشاهان به یاد دارم، که اگر یک زن بار دار بهنگام وضع حمل می مرد، بزرگتر ها به ما بچه ها می گفتند که آل اورا برده است. امروز میتوان باور داشت و یا شاید دانست که آن آل، جن نبوده است بلکه کل و آن زن را بخود و به اصل خویش باز گرانده است و آنهم نه اینکه اورا بجای دیگری به شکل منزل به منزل منتقل نموده باشد بلکه به این معنا که در همانجا نفس مجرد یا من و یا خود آن زن به خواب ژرف و شیرین مرگ فرو رفته و در همانجا و در آنسوی دیوار نامرئی مرگ و در بخش بیزمانی و بیمکانی و غیبی همین دنیا از مشاهده زندگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و با کمیت و کیفیت زندگی بهشت برین در قالب رویاهای حقیقی و روشن تر از روشنایی روز های دنیوی برخوردار گردیده تا لحظه بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر در همین دنیا و پس از آفرینش نوین آن بعد از وقوع مه بانگ هشتم در یک مرتبه و با یک درجه تکاملی برتر نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی. ما انسان ها بهمراه تار و پود های کثیر و فراوان این طبیعت و کیهان و کائنات و نه به مثابه تافته هایی جدا بافته از کل مثل بابا آدم و ننه حوای دینی طرد و راتده شده از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال و تبعید گشته به روی کره ارض یا زمین، بسوی بینهایت و رجعت یا بازگشت به خداوند متعال در حرکت و راه و سفر نمی باشیم بلکه در بطن بینهایت یعنی در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر و بهمراه خداوند متعال ( او به عنوان هرکدام از کل های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار و ما یعنی کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و منظومه های فراوان ستاره ای یا خورشیدی و مجموعه های وسیع کهکشانی به عنوان اجزای لاینفک و جدایی ناپذیر وی ) بسوی بازگشت به نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی در معاد در حرکت و در طول راه و سفر می باشیم. آن زندگی در حالت بهشت برین هم به موقع و به نوبه و ترتیب خاص و ویژه خویش به پایان خواهد رسید و این سفر مقطعی و نزولی و صعودی دو باره در یک مرتبه و درجه تکاملی برتر نسبت به مرتبه و درجه تکاملی فعلی از نو آغاز خواهد گردید و الا آخر بدون هیچگونه پایانی. هدف غائی یا نهائی این سفر تکاملی بی پایان عبارت است از رسیدن انسان به سطح مطلقیت و بیکرانی آفریدگار و از آنجاییکه انسان یک موجود محدود و متناهی و آفریده شده می باشد و چون هیچگاه و هرگز نمی تواند به سطح مطلقیت و بیکرانی آفریدگار خویش ارتقاء و صعود یابد، لذا این سفر تکاملی ضرورتا پایان ناپذیر خواهد بود. البته خداوند متعال اگر بخواهد و اراده نماید، می تواند در طول یک پلک چشم بهم زنی انسانی کلیه محیط و محتوای جهان های بیشمار را محو نماید و به همان حالت اولیه خویش یعنی حالت قبل از ابلاغ امر آفرینش بر گردد. مقدار یا اندازه احتمال چنین تغییر تصمیمی برابر با عدد صفر نمی باشد، اما بینهایت نزدیک به صفر است، به این معنا که خداوند متعال هیچگاه در تصمیمات اولیه خود هیج گونه تجدید نظر نمی نماید ، یعنی تصمیمات اولیه خودرا با علم و آگاهی و اطمینان و یقین مطلق و یک بار برای همیشه و جاودانگی گرفته است و نه مثل انسان بطور کلی و عام و بخشی از انسان بطور جزئی و خاص ، امروز تصمیم بگیرد که قوانین الاهی یا الهی را بر روی کره ارض یا زمین و در بین جوامع بشری با کمک توکل بخدا و در انتظار نشستن دریافت امداد های غیبی بطور مجانی و رایگان پیاده نمایند و فردا با شعار زن و زندگی و آزادی و پس فردا با انقلاب مواجه شود.
...
[مشاهده متن کامل]

نیافرید آفریدگار کائنات مرا بهر طاعت و بندگی و الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا به معرفت ابعاد فراوان و بیکران خویش رهنمون/ واحد و احد نیند دو علم الا یگانه به لسان آراب/ در قیاس با ابعاد، اسما و صفات الفاظی اند کودکانه بر سر آب و در طول آداب/
چرا طول عمر آن شکر فروش امید بلند باد حافظا/ تاکه شاید تفقدی کند این طوطیان شکر خا و آزادیخواه را/ ؟

پیوستِ دیدگاهِ پیشین:
در اوستاییِ جوان به " زَنگَ: zanga "
1 - "استخوانِ ساقه یا استخوانِ مچِ پا" ( بنابر نبیگِ فرهنگِ واژه هایِ اوستا )
2 - "قوزکِ پا یا مچِ پا، ساقِ پا" ( بنابر نبیگِ فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهنِ کریستین بارتولومه )
...
[مشاهده متن کامل]

گفته می شد و به " " زَنگرَ : zangra "
1 - " پا، ساق پا" ( بنابر نبیگِ فرهنگِ واژه هایِ اوستا )
2 - " مچ پا، قوزک پا، ساق پا" ( بنابر نبیگِ فرهنگنامه یِ زبانِ ایرانیِ کهنِ کریستین بارتولومه )
گفته می شد.
به روشنی واژه یِ " زنگرَ " به " زنگال" بعنوانِ "چیزی ازچرم که به ساق پا می بندند" ترادیسیده شده است. آنچه در اینجا برجسته است، "ساق پا" می باشد.
بنابر آنچه در پیامِ پیشین گفتم، واژه هایی که در اوستایی به " رَ : ra " می انجامیدند، در زبانِ پارسی به " آر" یا " آل" ترادیسِش پذیر هستند.
پَسگشتها:
1 - رویبرگِهایِ 560 و 561 نبیگِ فرهنگِ واژه هایِ اوستا
2 - بخشِ 1660 از نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" نوشته یِ کریستین بارتولومه

شاید بپرسید که پسوندِ " آر" یا " آل" از کجا آمده است:
پسوندهایِ " آر " و " آل " در زبانِ پارسی با واژگانِ کهنِ ایرانی که به " رَ :ra " می انجامیدند، همبسته و مرتبط هستند. ترادیسِش پذیریِ ( =تبدیل پذیریِ ) " رَ : ra " در زبانهایِ کُهنِ ایرانی به " آر/آل" در پارسی بدین گونه بوده است:
...
[مشاهده متن کامل]

1 - بررسیِ پسوندِ " آر":
در واژگانِ انجامیده به " رَ: ra "، جایگشتِ آوایی میانِ " ر " و " فتحه" رُخ داده و سپس به دیسه یِ " َ ر /آر:ar" درآمده است. برای نمونه:
واژه یِ اوستاییِ " سوپ" به چمِ " سوراخ کردن، شیار زدن" با پسوندِ " رَ "، "سوپرَ " و با جایگشتِ آوایی میانِ " ر" و "فتحه" ، به " سوپَر/سوفَر" و سپس " سوفار" درآمده است.
2 - بررسیِ پسوندِ " آل":
بنابر آنچه در " 1" آمده و با درنظر گیریِ دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ " ر/ل" می توان دریافت که " آر/آل" بیانگرِ پسوندِ یکسانی هستند؛یعنی واژگانِ کهنِ ایرانیِ انجامیده به " رَ : ra" با جایگشتِ آوایی میانِ " ر " و " فتحه" به " َ ر/آر: ar" و با دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به " آل:al" دگر شده اند.
برای نمونه:
واژه یِ " چنگرَ: changra" در اوستایی با یک جایگشتِ آوایی به " چنگَر/چنگار: changar" و با دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به دیسه یِ "چنگال changal" در آمده است.
واژه یِ اوستاییِ " اَغرَ : agra" به چمِ " آغاز، ابتدا" با جایگشتِ آواییِ یادشده به " اَغَر/آغَر/آغار: agar" و سپس با دگرگونیِ آواییِ " ر/ل" به دیسه یِ " آغال:agal" در آمده است.
( اَغرَ =اَغ. رَ ) ، ( آغاز= آغ. آز ( بُن کنونیِ آختن ) ) ، ( آغال: آغ. آل )
به همین شیوه به طور بازگشتی ( recursive ) می توان دریافت که واژه یِ " دنبال/دمبال:dombal" که از دو تکواژِ " دمب" و " آل" می باشد، دیسه یِ نخستینَش " دمبرَ " بوده است.
همچنین است: "جنجال ( جنگال ) "، " گودال" و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته 1:
این پیام دربردارنده یِ پسوندِ " آر" که با " بُنهایِ گذشته" همراه هستند، "نمی شود"؛ یعنی واژگانی همچون کردار، گفتار، ساختار، بستار و. . . .
نکته2: ( بسیار ارزشمند )
با چنین ترفندی می توان واژگانِ کهنِ ایرانیِ انجامیده به " رَ : ra" را با همین واژگان ولی اینبار با پسوندِ " آل/آر" در پارسیِ کُنونی همراه ساخت؛ بی آنکه دچار ناسازگاری در ساختارِ دستورزبانیِ گیرنده شویم. چنین ترفندِ ساده ای به افزایشِ شمارِ واژگان و توانگریِ زبانِ پارسی بیش از پیش یاری می رساند.

البته خدا هم ترک بوده فقط خودش نمیخواد قبول کنه ولی پانترکا یادش میارن که ترک بوده
آل یعنی اهالی - آل محمد به مومنین میگویند و کسانی که با او اهلیت دارند و نه این سادات بی ریشه که مملکت غارت کرده اند و به جان و مال ناموس آریایی تجاوز، خمس میخورند و جداگانه فطریه میگیرند و صیغه میکنند…
ال در زبان ترکی به چم دست است.
اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل، احمر، سرخ، قرمز، پری، جن، زائوترسان، سراب
کلمه ( آل ) به معنای خاص هر چیز است . راغب در مفردات خود گفته : بعضی گفته اند که کلمه ( آل ) قلب شده کلمه ( اهل ) است ، برای اینکه همین ( آل ) وقتی کوچک می شود و می خواهند بگویند فلانی خاندانی کوچک دارد، می گویند او دارای اهیل است ، چیزی که هست کلمه ( آل ) این فرق را با کلمه ( اهل ) دارد که کلمه ( آل ) همواره به کلمه معرفه ، آنهم معرفه ای که صاحب شعور باشد اضافه می شود، و هرگز بر کلمه نکره و بر زمانها و مکانها اضافه نمی شود، گفته می شود آل فلانی ، ولی هیچ وقت نمی گویند ( آل رجل ) ( آل مردی ) ، و نیز نمی گویند: ( آل قرن دهم ) ، و یا ( آل همدان ) و همچنین نمی گویند ( آل خیاط ) بلکه همیشه به چیزی که شریف ترین و برترین فرد در صنف خویش باشد اضافه می شود، مانند ( آل اللّه ) و ( آل السلطان ) به خلاف کلمه ( اهل ) که به همه ک لمات نامبرده اضافه می شود، مختص به یک مورد و دو مورد نیست ، مثلا می گویند ( اهل اللّه ) ، ( اهل الخیاط ) ( اهل قرن دهم ) ، ( اهل همدان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بعضی دیگر گفته اند: کلمه ( آل ) در اصل اسم شخص است ، و وقتی بخواهند کوچکش کنند می شود اویلا، و در مورد چیزهائی که اختصاص ذاتی به انسان داشته باشد استعمال می شود یا از راه خویشاوندی نزدیک ، و یا از راه موالات و دوستی صمیمی . ( تفسیر المیزان )

در گویش سمنانی آل به معنی دهان است
آل ( Al ) :در زبان ترکی فعل امر به معنی بگیر، بخر از مصدر آلماق ( Almaq ) به معنی گرفتن، خریدن
اَل ( Əl ) :در زبان ترکی یعنی دست
اُل ( Ol ) :در زبان ترکی فعل امر ی به معنی باش، بشو، شو از مصدر اُلماق ( Olmaq ) به معنی شدن
اِل ( El ) :در زبان ترکی یعنی مردم
کلمه ( ( آل ) ) دو معنی عمومی وتخصصی دارد، معنی عمومی آن عبارتند از: فرزندان، خویشاوندان، دوستان، یاران ، ایل وتبار، طایفه، نژاد، نزدیکان . . .
ولی معنی تخصصی ( ( آل ) ) = افراد اولی ( ی=ا ) ، افراد خاص دارای اولویت، مقربین ویاران خیلی خاص و ویژه، دوستان وحامیان خیلی صمیمی ازهمه ابعاد.
...
[مشاهده متن کامل]

یعنی هر دوستی وهر خویشاوند وهرفرزندی وقتی می تواند جزئی از آل باشد که ازهرلحاظ فکری با خاندان خود تفاهم عینی داشته باشد چون حرّ ریاحی که از یاران یزید بود ولی به توبه به آل واصحاب امام حسین ع پیوست

ذریه
آل:در زبان ترکی چندین معنی دارد
آل:به معنی بخر - خرید کن و بگیر است
آل:به معنی سرخ، در آغاز تنها به معنای مرکّب سرخ چینی بوده که فرمانروایان نوشته های خود را با آن مهر می کرده اند.
آل:همچنین در زبان ترکی موجود افسانه ای و خیالی زائوترسان است
آل:در زبان ترکی مهر و نگین پادشاهان
منبع:برهان قاطع
1 ) بُنواژه شناسی آل به معنای سرخ:
( واخَنیده ( مشتق ) از پارسی باستان harda به معنی سرخ :
دگرگونی آوایی ( د ) از پارسی باستان به ( ل ) در زبان بلخی:
نمونه: ( پَدَ ( پارسی باستان ) به پَل ( بلخی ) :پا، خاندان ) - ( gaoiDi یا gaoDana گَودی یا گودانا ( در اوستایی ) به غولین ( بلخی ) به معنای کوزه، سبو ) ، ( auruaT. aspa ( اوستایی ) به لهراسپ ( بلخی ) ) . ( madu مَدُ ( ایرانی باستان ) به مَل ( بلخی ) :می، باده ) ، ( madaxa:مَدَخَ ( ایرانی باستان ) maDaxa ( اوستایی ) به مَلَخ ( بلخی ) : ملخ در پارسی امروز )
...
[مشاهده متن کامل]

( hardaهَردَ:سرخ ) در پارسی باستان با دگرگونی آوایی ( د ) به ( ل ) وسِتُرده شدن ( ر ) به آلَ و سپس به ( آل ) ترادیسیده شده است.
در پارسی میانه واژه آلاله به دو گونۀ:
آلالَک= alalak آلاله، لاله، شقایق
اَلالَگ= alalag ( = آلالک، اَلالَک )
به کار می رفته است.
همچنین است:
[ گویش مازنی ] /aal/ سرخ زردمایل به سرخ - اسب سرخ رنگ
( نیاز به یادآوری است که واژگان بسیاری با دگرگونی آوایی ( د ) به ( ل ) از پارسی باستان به بلخی دگرگونه شده است همچون بلاد ( بیداد ) ، الفختن )
2 ) آل:هستنده ای افسانه ای
آلی که نمایانگر هستنده ای پندارین وخیالی است، نیز در باور های بومی کهن مردمان از بداخشان و کشمیر و خوارزم تا ارمنستان و میان بختیاری ها و کردها و تالشی ها و آذری هاو. . . پابرجا بوده و نمایانگر یک باور بسیار کهن در میان آریایی ها بوده است.

حرف تعریف است در عربی و، آن هنگامی که بر اسمی که در نزد مخاطب معلوم و مشخص نیست بیاید آن اسم را نزد مخاطب آشکار و معلوم می سازد
معانی به ترتیب مقدار استفاده:
با معنای طایفه، خاندان و سلسله به کار می رود.
به معنی موجودات افسانه ای است.
به رنگ سرخ اشاره دارد.
( البته می تواند به همراه واژه های دیگری آمده و مفاهیم دیگری بدهد )
ال= در گویش ترکی منطقه قشلاق چرخلو به دست گفته میشود
در گویش زبان بختیاری، آل به معنای موجودی افسانه ایست که آدمها را باخودمیبردوسربه نیست میکندو می کشد. که دراصطلاح گویش بختیاری به کسی میگویند، ( آل ببرت ) یعنی آل تو راباخودش ببرد، که بمیری.
اَل در زبان ترکی به معنی دست است.
ال= ا ل
ا= خدا
ل=اسکان لانه
ال= خداوند صاحب مکان
در چندین زبان زنده دنیا از این دو واژه برای شروع کلمه مقدس استفاده می شود
کوتاه شده ایل یا ائیل است.
در گویش محلی استان فارس کسیکه مسخره و شوخ طبع باشد.
اَل کردن یعنی مسخره کردن یا سرکار گذاشتن کسی
مثلا خدا الت کنه یعنی خدا فلجت کنه و همچین چیزایی
از اهل گرفته شده و به معنی کسانی است که به واسطه ی فرزندی ، ( آل عمران ، آل ابراهیم ، آل یعقوب ) خویشاوندی ( آل لوط ) و یا همشهری بودن ، ( آل بویه، فرعون ) دارای جایگاه والایی نزد کسی باشند.
انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال
آل، موجودی افسانه‎ای که به یاور عوام در صحراها و چشمه‎ها زندگی می‎کند و دشمن زنان تازه از است. آل را به شکلهای گوناگون وصف کرده‎اند: «زنی است که دستهای باریکِ بلند دارد، و پایش هم استخوان فقط است و و گوشت هیچ ندارد، ضعیف‎البنیه است، رنگ چهره‎اش قرمز می‎باشد و بینی او از گِل» ( خوانساری، کلثوم ننه، 169 ) و یا از خمیر ( اسدیان و دیگران، 166 ) است. چشمانی درشت، موهایی سفید ( بلوکباشی، 590 ) و یا سرخ ( اسدیان و دیگران، 166 ) ، بینی قرمز رنگ، دو پستان بسیار بزرگ ( ساعدی، 142 ) و بر دوش افکنده ( آیلرس، 19 ) ، گیسوان بلند طلائی ( بهرام‎بیگی، 82 ) و تنی پشمالو ( امینی، 26 ) دارد. در افغانستان آل به صورت زنی جوان، با دندانها و ناخنهای دراز، چشمانی اریب در امتداد دو سوی بینی و پاشنه‎های پا، برگشته به سوی جلو تصور می‎شود ( هیستینگر، ذیل افغانستان ) .
...
[مشاهده متن کامل]

نام این موجود خیالی در زبان امنی اَل و اَلک ( صورت جمع ) ( آیلرس، 52؛ داویدیان و ساعدی، 23 ) . در ترکی آذربایجانی، آل و ترکی آسیای مرکزی، اَل ـ بَستی ( آیلرس، 48 ) ، و در کردی، هال و آل است است ( مردوخ ) . ظاهراً همة این نامها و جزء اول کلمة «اَلْ ـ بَستی»، از یک ریشة ایرانی و به معنی سرخ است. بنا به روایتهای عامه تا زمانی که زائو به حمام نرفته و ناپاک است، معمولاً تا شش روز یا ده روز پس از زاییدن، اگر تنها بماند آل از دیوار خانه یا راهِ پشت بام یا پنجره و روزن و درِ اتاق، به سراغش می‎آید و جگرش را می‎زند و می‎برد. اگر آل بتواند جگر زن تازه از را به آب برساند و یا از آب بگذراند، سبب بیماری و حتی مرگ او می‎شود. زائویی که آل جگرش را زده و برده اصطلاحاَ «آل زده» و بیماری ناشی از آن را «آل‎زدگی» می‎نامند. گاهی نیز ممکن است آل «جفت بچه » را ببرد. اگر آل جفت بچه را هم ببرد و بخورد، می‎گویند که زائو به بیماری آل‎زدگی دچار می‎شود. اصل و منشأ پیدایی آل و پندارهای مربوط به آن دقیقاً روشن نیست. ظاهراً باید این پندار برخاسته از ذهن و اندیشة مردم جامعه‎های آغازین و مربوط به فرهنگ و زمانی باشد که در آن اعتقاد به آنیمیسم و چیرگی ارواح خبیثه در زندگی مردم جامعه رواج داشته است. برخی از مردم جامعه‎های باستانی به موجودات وهمی و خبیثة تقریباً شبیه آل، مانند «اَلو»، «لَمَشْتُو» و «لی لیث» اعتقاد می‎داشتند. «الو» دیو خبیث و نفرت انگیزی بود که به عقیدة بابلیها با پرواز بر فراز بستر کودکان و ترساندن آنها و گاه مکیدن رایحة زندگیشان باعث مرگ آنها می‎شد ( مکنزی، 69 ) . «لمشتو» مادینه دیوی بود که مردم اَکَد و بین‎النهرین اعتقاد داشتند که دشمن نوزادان و ربایندة آنها بوده است ( آیلرس، 48 ) . «لی لیث»، که در ادبیات تلمودی نخستین همسر آدم معرفی شده است، در اسطوره‎ها و فرهنگ عامة یهودی، همچون ماده دیوی توصیف شده که دشمن کودکان نوزاد است و شبها به گشت و گذار و شکار می‎پردازد ( جودائیکا ) . هرچند ممکن است که برخی از خصایل و اعمال این ماده دیوها و موجودات خیالی شبیه به آل باشند، لیکن شخصیت و خصوصیات آنها بیشتر با «اُمّ‎الصِّبیان»، ماده دیوی که نوزادان و کودکان را می‎رباید، مطابقت دارد. بعضی آل را با بختک یا فرنجک یکی گرفته و بینی او را مانند بختگ، گِلی توصیف کرده‎اند. بَخْتَک، که آن را «بینی گِلی» هم می‎نامند، به صورت دیوی سهمناک در شبها بر خفتگان پدیدار می‎شود و چون کوهی روی سینة آنها می‎افتد. شخص خفته فقط با گرفتن بینی او می‎تواند از آزارش رهایی یابد. آقاجمال خوانساری در کتاب عقاید انساء، معروف به کلثوم ننه، بینی آل را مانند بختک گلی ذکر کرده و در وصف او از زبان کلثوم ننه چنین نوشته است:
«آل به شناختن بود مشکل،
گیس او سرخ و بینی‎اش از گِل»،
گر بینی بگیر بینی او،
تا ز زائو جگر ندزدد و دل» ( ص 15.
آیلرس هم از دیوی به نام «ایسیچی» نام می‎برد که به اعتقاد وایت مردم برخی از شهرهای تابع لصفهان ( مانند نجف آباد و کَرسِگان ) مانند بختک، بینی گلی دارد و روی اشخاصِ خوابیده می‎افتد و وقتی که بینی‎اش را بگیرند آنها را رها می‎کند. این مردم آل و ایسیچی را یکی می‎دانند و می‎گویند که ایسیچی بچه‎های بد می‎آورد ( ص 44, 45 ) . برخی دیگر آل را با «ام‎الصبیان» اشتباه گرفته و تصور کرده‎اند که آل نوزاد را هم می‎زند و می‎برد یا به او آسیب می‎رساند؛ از این‎رو برای حفظ نوزاد را هم می‎زند و می‎برد یا به او آسیب می‎رساند؛ از این‎رو برای حفظ نوزاد از آل‎زدگی نیز چاره‎اندیشی کرده‎اند. مثلاً همدانیها دو گهواره مانند هم درست می‎کنند و در اتاق زائو می‎گذارند تا آل از شناسایی نوزاد درماند و دچار اشتباه شود ( ماسه، 1/44 ) . خراسانیها هفت سوزن به لچک نوزاد و هفت سوزن به لچک زائو می‎زنند و به این وسیله از نزدیک شدن آل به زائو و نوزاد جلوگیری می‎کنند و در شبِ ششَ زائو صورت و بدن نوزاد را با سوختة باروت، سیاه می‎کنند تا آل از سیاهی و زشتی روی نوزاد بترسد و به او نزدیک نشود ( شکورزاده، 115 - 116 ) .
دفع آل: مردم برای دفع آل از زائو و پیشگیری از خطر بیماری آل‎زدگی و حفظ سلامت مادر نوزاد، آداب و کارهای مخصوص انجام می‎داده‎اند. از جمله اداب و اعمال آل‎زدایی در فرهنگ عامة ایران، رعایت بعضی تابوها ( محرمات ) ، استعمال نَفِرات ( رَماننده‎ها ) ی مخصوص و انجام اعمال و شعائر خاصِ دفع آل بوده است.
محرمات: پس از اینکه زنی می‎زایید، تا روز حمام زایمان که معمولاً 6 یا 10 روز به درازا می‎کشید، از انجام برخی اعمال در اتاق او خودداری می‎کردند تا آل به سراغ وی نیاید. مثلاً نام زائو را به زبان نمی‎آوردند و او را به نام مریم، مریم عذرا یا مادر حضرت مسیح ( ع ) صدا می‎زدند. یا نزد زائو نامی از جن و آل و ارواح خبیث نمی‎بردند، یا زنان را، به جز زنانی که به هنگام زایش در نزد زائو حضور داشته‎اند، اجازه نمی‎دادند که وارد اتاق زائو شوند. زائو و نوزادش را لباسهای سرخ رنگ نمی‎پوشاندند و رختخوابهای آنان را از پارچه‎های سرخ نمی‎دوختند، چون باور داش . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٢)

بپرس