برخاستن به ؛اقدام به
وارد عمل شدن
دست به کاری زدن ؛ به کاری قیام کردن. مشغول آن شدن. اقدام کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . دست در کاری زدن : عطارد دلالت دارد بر. . . به طاعت دست زدن با مکر و فریب. ( التفهیم ) . ترکمانان سلجوقی و عراق که بدانها پیوسته اند دست بکار زده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506 ) .
... [مشاهده متن کامل]
بر دل و دستت همه خاری بزن
تن مزن ودست بکاری بزن.
نظامی.
مجنون ز چنان نظاره کردن
زد دست به جامه پاره کردن.
نظامی.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست بکاری زنم که غصه سر آید.
حافظ.
... [مشاهده متن کامل]
بر دل و دستت همه خاری بزن
تن مزن ودست بکاری بزن.
نظامی.
مجنون ز چنان نظاره کردن
زد دست به جامه پاره کردن.
نظامی.
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست بکاری زنم که غصه سر آید.
حافظ.
پای نهادن در کاری ؛ بدان کار دست زدن. شروع کردن به آن
در پیش گرفتن . . . . .