پیش رفتن، حرکت کردن، ناشی شدن از، رهسپار شدن، اقدام کردن، پرداختن به
launch(فعل)
شروع کردن، انداختن، روانه کردن، پراندن، پرت کردن، اقدام کردن
پیشنهاد کاربران
اقدام به . . . کردن؟!!! کارواژه ی [اقدام به . . . کردن] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود کارواژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز کردن گزاره است: نیروهای دشمن اقدام به تیراندازی به سوی نیروهای خودی کردند. ... [مشاهده متن کامل]
نیروهای دشمن به سوی نیروهای خودی تیراندازی کردند. ایران برای فروش نفت خود اقدام به دور زدن تحریم ها کرد. ایران برای فروش نفت خود تحریم ها را دور زد. با کمی دگرش در ساختار گزاره می توان [اقدام به] را از آن کنار گذاشت.
اقدام کردن: عملکردن ، انجام دادن
برخاستن به ؛اقدام به
take steps
قیام کردن ، انجام دادن
وارد عمل شدن
دست به کاری زدن ؛ به کاری قیام کردن. مشغول آن شدن. اقدام کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . دست در کاری زدن : عطارد دلالت دارد بر. . . به طاعت دست زدن با مکر و فریب. ( التفهیم ) . ترکمانان سلجوقی و عراق که بدانها پیوسته اند دست بکار زده اند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506 ) . ... [مشاهده متن کامل]
بر دل و دستت همه خاری بزن تن مزن ودست بکاری بزن. نظامی. مجنون ز چنان نظاره کردن زد دست به جامه پاره کردن. نظامی. بر سر آنم که گر ز دست برآید دست بکاری زنم که غصه سر آید. حافظ.
پای نهادن در کاری ؛ بدان کار دست زدن. شروع کردن به آن
دست به کار شدن
در پیش گرفتن کاری
گام نهادن
فرَنَفتَن به سکون ف در نبشته های پارسی میانه، به معنای اقدام کردن آمده است. نمونه: ۱. برای رسیدن به فرجام بهتر در این کار، باید هرچه زودتر بِفرَنَویم. ۲. ایشان برای خشنودی پدر کشاورزشان، به کار در زمین کشاورزی فرَنَفتند.
در پارسی " فرنفتن " ، فرنفت = اقدام کرد ، فرنفشگر= اقدام کننده.