اقدام

/~eqdAm/

    action
    activity
    enterprise
    institution
    measure
    move
    proceeding
    prosecution
    steps

فارسی به انگلیسی

اقدام احتمالی
prospect

اقدام الله بختی
potshot

اقدام بعدی
follow-up

اقدام به عمل اوردن
move

اقدام به کار تازه ای کردن
launch

اقدام جبران کننده
countermeasure

اقدام خیریه
benefit

اقدام عاقلانه
policy

اقدام غیر قانونی
misconduct

اقدام قانونی
proceedings

اقدام قانونی کردن علیه کسی
proceed

اقدام قضایی
process

اقدام لازم به عمل اوردن
to take necessary action

اقدام متقابل
countermeasure

اقدام مثبت
direct action

اقدام نمایشی
tokenism

اقدام وادار کننده
sanction

اقدام کردن
act, institute, proceed, prosecute, tread, work, mount, to take action

اقدام کردن به
embark, essay

اقدام کردن طبق نقشه
stage

مترادف ها

measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

action (اسم)
گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان

move (اسم)
اقدام، حرکت، جنبش، تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یا بازی

proceeding (اسم)
پیشرفت، عمل، اقدام، روند، جریان عمل

ploy (اسم)
کار، اقدام، امر، وجد، تمجید

beginning (اسم)
سر، اقدام، اغاز، شروع، عنصر، ابتدا، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، مبتدا

emprise (اسم)
اقدام، عمل متهورانه و ابتکاری

پیشنهاد کاربران

گام نهادن
از آنجا که �اقدام� از ریشه ی �قدم� است، برابرهایی که با �گام� ساخته شوند، مناسبتر به نظر میرسند: گام بر داشتن: گامبرداری، گام گذاشتن: گامگذاری، گام نهادن: گامنهی و . . .
تمهیدات
کارچار،
اقدام در پارسی به دو شیوه بکار گرفته می شود:
1 - اقدام کردن
2 - اقدام به. . . . . . کردن
فِتاد ( =مورد ) دوم همانگونه که کاربر گرامی/مهدی کشاورز/فرمودند با دگرگونی در گزاره میتوان آن را از میان برد و گفتار ساده تر نیز می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

"اِقدام کَردَن" برابر "کار کردن، دست به کار شدن، آماده به کار شدن، روی آوردن" می باشد.
بِدرود.

اقدام به . . . کردن؟!!!
کارواژه ی [اقدام به . . . کردن] شاید در هر گزاره ای ( جمله ای ) که به کار می رود کارواژه ای بیهوده بوده و تنها کارایی اش دراز کردن گزاره است:
نیروهای دشمن اقدام به تیراندازی به سوی نیروهای خودی کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

نیروهای دشمن به سوی نیروهای خودی تیراندازی کردند.
ایران برای فروش نفت خود اقدام به دور زدن تحریم ها کرد.
ایران برای فروش نفت خود تحریم ها را دور زد.
با کمی دگرش در ساختار گزاره می توان [اقدام به . . . کردن] را از آن کنار گذاشت.

اقدام: همتای پارسی این واژه ی عربی، واژه ی زیبای اوستایی دایات می باشد.
اِقدام: ١. گامبرداری ( کردن ) ، گامگذاری ( کردن ) ؛ گام، گامها؛ کوشش ( کردن ) ، پیشروی ( کردن ) ٢. کنش، کار، رفتار ٣. دلیری؛ دلیر کردن ۴. به سوگند وادار کردن ۵. سوگند خوردن ۶. آغاز ( کردن ) ، پرداختن،
...
[مشاهده متن کامل]
دست - بەکارشدگی، دست به کار شدن، پاپیشگذاری ( کردن ) ، پا پیش گذاشتن، رو آوردن، راه انداختن، انجام دادن ٧. راهکار، راەچار، چاره

قدم گزاردن
کارکردها، فعالیت ها
راهکار ( در برخی باره ها )
نمونه:
می دانند روسیه را نمی توان با راهکارهای ( اقدامات ) رزمی شکست داد . . .
از یادداشتی در دست کار
قیام کردن ، انجام دادن
کارِش
می توان این واژه را به جای اقدام، فعالیت و. . به کار گرفت.
شروع به کار ( شروع پارسیه )
کنش ، عمل
انجامیه
دستیازی، دست یازیدن ( در برخی باره ها )
بهره وری های طبقاتی بورژوازی بگونه ای گریزناپذیر به کوشش برای این می انجامد که کنش سندیکاها را به دست یازی های [اقداماتی] ناچیز و خُرد در چارچوب سامانِ هازمانِ کنونی ( نظم اجتماعیِ موجود ) فروکاسته از پیدایش هرگونه هماوندی میان آن ها و سوسیالیسم جلوگیرد.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشگامان
تمایل پیدا کردن - مایل شدن
اِقْدام: قدم پیش گذشتن برای انجام دادن کاری
اَقدام: جمع قدم، گام ها
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اقدام به کسر اول و سکون دوم مصدر و به معنای قدم پیش گذاشتن برای انجام دادن کاری است اما اقدام به فتح اول و سکون دوم جمع قدم و به معنای گام هاست.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۳. )

کردار
از برابرهای آورده شده در بالا، �رفتار�، درست نیست.
کنش/ کنشگری
روی آورد
در پارسی " فرنفش " از بن فرنفتن به چم گام برداشتن ، انجام دادن ، اجرا کردن.
فرنفت = اقدام کرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس