پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق
اقتدار
/~eqtedAr/
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
مقام والا داشتن و دستور بدون جواب رد دادن
اقتدار یعنی برش و قدرت تاثیر گذاری
درایت و توانایی
صلابت
اندر این سفرنگ کوشش بر این بوده است که از واچ های تازی و اَنیرانی دوری شود، و همچنین برابر واچ هایی که گمان برده شده که دشواری برانگیز باشد برابرش را اندرون ماهک نهاده ام.
( authority ) : توان یا هُده یِ ( حقِ ) دستور دادن، ویزیر ( تصمیم ) گیری و به انجام رساندن فرمانبری.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تَوان.
۲ - دَستواری ( ف. پهلوی ) ( Dastwarih ) .
۳ - سآلآری ( Sālārih ) .
۴ - پآدیخشآیی ( Pādixšāyih ) .
۵ - تَنویی.
( authority ) : توان یا هُده یِ ( حقِ ) دستور دادن، ویزیر ( تصمیم ) گیری و به انجام رساندن فرمانبری.
... [مشاهده متن کامل]
۱ - تَوان.
۲ - دَستواری ( ف. پهلوی ) ( Dastwarih ) .
۳ - سآلآری ( Sālārih ) .
۴ - پآدیخشآیی ( Pādixšāyih ) .
۵ - تَنویی.
این تعریف را chatgpt ارائه داده است:
در زبان فارسی، واژه "اقتدار" به معنای "قدرت"، "اختیار" یا "توانایی" است. این واژه به قدرت یا توانایی برای تحمل، تحقق و یا تأثیرگذاری در یک موقعیت خاص اشاره دارد.
در زبان فارسی، واژه "اقتدار" به معنای "قدرت"، "اختیار" یا "توانایی" است. این واژه به قدرت یا توانایی برای تحمل، تحقق و یا تأثیرگذاری در یک موقعیت خاص اشاره دارد.
🇮🇷 واژه ی برنهاده: توانمندی 🇮🇷
قاطعیت
داخل مطالعات نهم اقتدار یعنی این که علم ، اقتصاد ، پیشرفت ، سازندگی ، عزت و اعتبار بین المللی و توان دفاعی کشور با استفاده از نیرو های داخلی از درون یک ملت جوشیده و تقویت شود . موفق باشی : )
۱ - در فرهنگ نامه های فارسی اقتدار به معنی تواناشدن, توانستن, توانمندی و قدرت به رسمیت شناخته شده آمده است.
٢ - اقتدار یعنی فرد یا حکومت از چنان مقبولیتی برخوردار باشد که نظر او در موضوع یا مسائلی که پیش می آید, حرف آخر باشد و دیگران از او اطاعت کنند.
٢ - اقتدار یعنی فرد یا حکومت از چنان مقبولیتی برخوردار باشد که نظر او در موضوع یا مسائلی که پیش می آید, حرف آخر باشد و دیگران از او اطاعت کنند.
توانمندی . قدرتمندی . نیرومندی .
نهنگ در شعر مولانا نمودی از سنگ کیمیاگر است که مس را به طلا تبدیل میکند
از خامی به پختگی رسیدن - قدرت
توانایی اعمال اراده بر دیگران بطوریکه این دیگران هم عملی و هم ذهنی اطاعت کنند برخلاف قدرت که احتمال دارد عملا فردی از فردی اطاعت کند در حالیکه بصورت ذهنی او را و دستورش را قبول نداشته باشد.
حیطهٔ اقتدار
توانمندی، یارایی، توانایی، نیرومندی
از دید من، آمیخته واژه ی �توانمندی� باریک تر از آن های دیگر و درست ترین برابرِ واژه ی �اقتدار� است.
از دید من، آمیخته واژه ی �توانمندی� باریک تر از آن های دیگر و درست ترین برابرِ واژه ی �اقتدار� است.
خود را کم ندانستن
ضعف نشون ندادن
مقتدر . . . مقتدرانه
برتری نسبت به دیگران
قدرت یافتن مشروع برای شخصی حقیقی یا حقوقی به طوریکه دیگران و زیردستان قدرت وی را پذیرفته باشند و سرتسلیم فرود آورند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)