افول کردن


    ebb
    sink
    wane
    to set

مترادف ها

ebb (فعل)
فروکش کردن، افول کردن

پیشنهاد کاربران

افت کردن
زوال یافتن. [ زَ ت َ ] ( مص مرکب ) زوال پذیرفتن. نقصان یافتن. از میان رفتن :
روز دانش زوال یافت که بخت
به من راست فکر کژنگر است.
خاقانی.
همه شب در اندیشه کاین گنج و مال
در او تا زیم درنیاید زوال.
...
[مشاهده متن کامل]

( بوستان ) .
زایل شود هر آنچه بکلی کمال یافت
عمرم زوال یافت ، کمالی نیافته.
سعدی.
رجوع به زوال و دیگر ترکیبهای آن شود.

بپرس