افقی

/~ofoqi/

    level
    horizontal

مترادف ها

straight (صفت)
راست، صریح، درست، عمودی، مرتب، مستقیم، راحت، بی پرده، رک، سر راست، افقی، بطور سرراست

lateral (صفت)
عرضی، جنبی، ضلعی، افقی، پهلویی، جانبی، واقع در خط افقی

horizontal (صفت)
افقی، ترازی

پیشنهاد کاربران

واژگان برابر " افقی" در پارسی بسیار است: کرانه به جای افق، خوابیده، کفی و . . .
اگر بخواهیم به جای راستاهای " عمودی و افقی" واژه جایگذاری کنیم، می توانیم از " برپا و برکف" بهره ببریم . لیکن اگر بیشتر روی واژگان کار شود، جانشین های بهتری هم شاید پیدا شود.
ریشه یابی واژه "افقی"
واژه "افقی" از زبان عربی و از ریشه "اُفُق" به معنی "آسمان" یا "کُرَسِ فلک" گرفته شده است. این واژه در زبان فارسی به معنای "جهت موازی با سطح زمین" یا "جهت افقی" به کار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

نکات:
در زبان عربی، واژه "اُفُق" به معنای "آسمان" یا "کُرَسِ فلک" و همچنین به معنای "سمت افق" یا "جهت افقی" نیز به کار می رود.
واژه "افق" در زبان فارسی معادل واژگان "تراز" و "سطح" نیز می باشد.
منابع:
دهخدا، علی اکبر. لغت نامه دهخدا. تهران: مؤسسه لغت نامه دهخدا، 1335 - 1395.
فرهنگ معین. تهران: مؤسسه لغت نامه معین، 1398.
عمید، حسن. فرهنگ فارسی. تهران: مؤسسه لغت نامه عمید، 1375.

کف رو
کرانی
خوابیده
کفسو

بپرس