افشاندن


    to scatter
    to sow
    to sprinkle
    to winnow
    diffuse
    dissipate
    bestrew
    circulation
    exude
    shaker
    spray
    to shake off
    to brandish

فارسی به انگلیسی

افشاندن اب
swash

مترادف ها

interspersion (اسم)
افشاندن، پراکنده کردن

intersperse (فعل)
افشاندن، پراکنده کردن، متفرق کردن

inseminate (فعل)
پاشیدن، افشاندن، کاشتن، ابستن کردن، تلقیح کردن، باردار کردن

winnow (فعل)
پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، بادافشان کردن

pour (فعل)
پاشیدن، ریختن، افشاندن، جاری شدن، روان ساختن، باریدن

diffuse (فعل)
افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن

besprinkle (فعل)
پاشیدن، ریختن، افشاندن

spray (فعل)
زدن، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن

scatter (فعل)
افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن

exude (فعل)
افشاندن، تراوش کردن، بیرون آمدن

bestrew (فعل)
پوشاندن، پاشیدن، ریختن، افشاندن

interfuse (فعل)
افشاندن، در هم ریختن، بهم امیختن

پیشنهاد کاربران

strew sth round
می اندیشم که افشیدن هم داریم ولی گفته نشده
افشاندن: در پهلوی اپشاندنapšāntan بوده است.
( ( بر آن شهریار آفرین خواندم ؛
نبودم دِرَم ؛ جان برافشاندم. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )

بپرس