swash
افشاندن
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
افشاندن، پراکنده کردن
افشاندن، پراکنده کردن، متفرق کردن
پاشیدن، افشاندن، کاشتن، ابستن کردن، تلقیح کردن، باردار کردن
پاک کردن، افشاندن، بجنبش دراوردن، غربال کردن، باد دادن، بوجاری کردن، بادافشان کردن
پاشیدن، ریختن، افشاندن، جاری شدن، روان ساختن، باریدن
افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن
پاشیدن، ریختن، افشاندن
زدن، پاشیدن، افشاندن، سمپاشی کردن
افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن، پراکنده وپریشان کردن
افشاندن، تراوش کردن، بیرون آمدن
پوشاندن، پاشیدن، ریختن، افشاندن
افشاندن، در هم ریختن، بهم امیختن
پیشنهاد کاربران
می اندیشم که افشیدن هم داریم ولی گفته نشده
افشاندن: در پهلوی اپشاندنapšāntan بوده است.
( ( بر آن شهریار آفرین خواندم ؛
نبودم دِرَم ؛ جان برافشاندم. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )
( ( بر آن شهریار آفرین خواندم ؛
نبودم دِرَم ؛ جان برافشاندم. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )