راز بیرون کشیدن ؛ فاش کردن. آشکار کردن : سیاوش ز رستم بپرسید و گفت که این راز بیرون کشیم از نهفت. فردوسی.
پرده از روی چیزی برگرفتن ؛ آشکار ساختن. فاش نمودن. برملا ساختن : این سفره ز پشت بار برگیر وین پرده ز روی کار برگیر. نظامی. با وی از هیچ لابه درنگرفت پرده از روی کار برنگرفت. نظامی. ... [مشاهده متن کامل]
چون پرده ز راز برگرفتم بدرود که راه درگرفتم. نظامی. سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها این بار پرده از سر اسرار برگرفت. سعدی. همی گدازم و می سازم و شکیبائیست که پرده از سر اسرار برنمی گیرد. سعدی.