افسردگی

/~afsordegi/

    cheerlessness
    dejection
    doldrums
    funk
    glumness
    melancholia
    depression
    [o.s.] congelation

مترادف ها

depression (اسم)
تنزل، پریشانی، فرو رفتگی، افسردگی، تو رفتگی، رکود، کسادی، گود شدگی

gloom (اسم)
دل تنگی، تیرگی، ملالت، افسردگی، تاریکی

melancholia (اسم)
دل تنگی، سودا، افسردگی، گرفتگی، مالیخولیا

freeze (اسم)
افسردگی، یخ زدگی

congelation (اسم)
بستگی، دلمه، انجماد، ماسیدگی، افسردگی، چیز منجمد

oppression (اسم)
تعدی، جور، حیف، فشار، افسردگی، ظلم، ستم، بیداد

dumps (اسم)
افسردگی

doldrums (اسم)
افسردگی، منطقه رکود، منطقه ارامگان استوایی

dejection (اسم)
افسردگی، دلمردگی، پژمانی، پژمردگی

پیشنهاد کاربران

احساس مردگی در عین داشتن علائم زیستی، احساسی که اگرچه احتمال تغییر دارد، اما خودش هم خودش را به شدت تقویت می کند، به این معنا که فرد درگیر احتمال وقوع تغییر در شرایط موجود را بسیار اندک می یابد، ولو اینکه در واقعیت خارج نیز شواهدی خلاف این براورد موجود باشد.
کز
افسردگی حالتی خلقی شامل بی حوصلگی و گریز از فعالیت یا بی علاقگی و بی میلی است و می تواند بر افکار، رفتار، احساسات و خوشی و تندرستی یک فرد تأثیر بگذارد. وهمچنین گفت وگوهای ذهنی به وجود می آورد.
افراد افسرده هم می توانند احساس ناراحتی، اضطراب، پوچی، ناامیدی، درماندگی، بی ارزشی، شرمساری یا بی قراری داشته باشند. ممکن است آن ها اشتیاق خود در انجام فعالیت هایی که زمانی برایشان لذت بخش بوده از دست بدهند، نسبت به غذا بی میل و کم اشتها شوند، تمرکز خود را از دست بدهند، در به خاطر سپردن جزئیات و تصمیم گیری دچار مشکل شوند، در روابط خود به مشکل، برخورد کنند و به خودکشی فکر کرده، قصد آن را داشته باشند و حتی خودکشی کنند. اختلال افسردگی، ممکن است که باعث بی خوابی، خواب زیاد، احساس خستگی و کوفتگی، مشکلات گوارشی، یا کاهش انرژی بدن شود.
...
[مشاهده متن کامل]

دل مرده متضاد کلمه ی دل زنده برخلاف تصور عمومی ، متضاد کلمه ی افسردگی کلمه ی شادی نیست به این دلیل که در افسردگی ممکن است فرد شاد و خندان هم باشد و دائمن بذله گویی کند اما دل مرده باشد واژه ی افسرده ی خندان نیز در مورد این افراد به کار می رود
افسردگی از حسّ مفیدنبودن نشأت میگیره.
به بچه هاتان مسئوولیّت تحویل بده؛ هرچه کوچک باشد یا اندک فایده داره، وهررورز ومداومت داره وبه اندازه توانائی ورغبت فرزند وبدون تبعیض باید باشد.
افسردگی = پژمردگی
فاقد معنویت
جمود
احساس پوچی کردن که خودم هم مدتی تجربش کردم
افسردگی یعنی احساس پوچ بودن : )
در واقع یعنی احساس کنی هیچی نیستی

هیچ کار نکردن
یهو به خودت میای ۱ سال گذشت و هیچی. . .
Depression ( افسردگی ) [اصطلاح اعتیاد]یکی از شایع ترین عوارض ناشی از اعتیاد است، ناراحتی مداوم که شامل عدم توانایی در تمرکز و یادگیری است.
یک فرد بسیار تنها ودرونگرا
خمودگی
ناراحتی داعمی .
پر خوابی یا کم خوابی .
ناتوانی .
پرخوری یا بی اشتهایی
شرایط، ، depression, , یا Freezهمان افسردگی، سودا، دلتنگی، واقعــــا ب شرایط چگونه زیستن ازجـــــمله ، ، رفتارهای خانوادگی، ، محیط ی، ، اجتماع، ، ، شغـــــــلی، دوست، یا دوستان داشتن وحساب نکردن روهیچکدومشون،
...
[مشاهده متن کامل]
، ، وعــــوامل زیاد دیـــــــگر، ، ، حتی سستی ایمان، ، وعدم توکل ب پروردگار، ب افسرده شدن وتیرگی وتنگی وتاریکی دل، ، کمک میکند وبی توجــــــه شدن ب همچین آدمی، ، ، متاسفانه خودم، ب عینه دیدم ، ، فرد را وادار ب خوندن غزل وداع با این جهان فانی خواهد کرد

افسردگی یعنی ایمان ضعیف . . . . یک انسان مومن وباایمان هیچ وقت افسرده نمی شه . . . . منظورم مومن باایمان ظاهری و باطنی . . . .
افسردگی یعنی بی توجهی تنهایی و. . .
دپرسیوم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس