هرزه، افسار گسیخته
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
خلیغ عذار ؛ افسارگسسته. ( منتهی الارب ) .
مهارگسسته. [ م َ / م ِ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) سرکش و گستاخ. ( ناظم الاطباء ) . خلیعالعذار. || افسارگسسته. سرخود. خودسر. ( از یادداشتهای مؤلف ) : اشتری جسته و مهارگسسته بر من گذشت. ( سندبادنامه ص 131 ) .
افسارگسیخته: [عامیانه، کنایه ] سرکش .
بی دقت و گیج
به معنی گستاخ _ بی پروا _ وحشی