انگیختن، اتش زدن، بیرون کردن، بر افروختن، اتش گرفتن، افروختن، شلیک کردن، زبانه کشیدن، پراندن، تیر اندازی کردن، تفنگ یاتوپ را اتش کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
ادعایی که مطرح شده درباره ریشه ی ترکی واژه های فارسی مثل �افروختن� و �افروغ� کاملاً از نظر زبان شناسی تاریخی جعلی است و با شواهد مستند تطابق ندارد. بیایید قدم به قدم بررسی کنیم:
- - -
... [مشاهده متن کامل]
1️⃣ واژه ی افروختن
ریشه در فارسی میانه ( پهلوی ) دارد:
فارسی میانه: afruxtan
ترکیب: af - ( به معنی �به وجود آوردن، روشن کردن� ) rux - / rōx - ( به معنی �سوختن، آتش گرفتن� ) - tan ( پسوند مصدر )
معنی اصلی در فارسی باستان و میانه: �روشن کردن، آتش زدن�.
منابع معتبر:
Steingass, A Comprehensive Persian - English Dictionary ( 1892 )
Windfuhr, The Iranian Languages ( 2009 )
Pierre Lecoq, La langue des inscriptions ach�m�nides ( 1989 )
نتیجه: ریشه کاملاً ایرانی دارد و هیچ ربطی به ترکی �افرمک� ندارد.
- - -
2️⃣ واژه ی افروغ
شکل مشتق از �افروختن� است و به معنی �نور، روشنایی� یا �جوشش شعله� آمده است.
در فارسی کلاسیک و اوستا، چنین واژه ای وجود دارد که ریشه آن pāruxta یا paruxta - در اوستایی است و به معنی �روشن کردن� است.
- - -
3️⃣ واژه ی افرمک و ادعای ترکی بودن
در ترکی استانبولی یا ترکی های قدیم ( اوغوز، قپچاق، . . . ) هیچ سند تاریخی یا زبانی مبنی بر اینکه aframak به معنی �فوت کردن و شعله ور کردن آتش� وجود داشته باشد، یافت نشده است.
هیچ منبع معتبر زبان شناسی ترکی، واژه ای مشابه با آن کارکرد ارائه نکرده است.
- - -
🔹 جمع بندی
ادعاهای ضد فارسی مثل این ها معمولاً از شباهت های صوری و صدای واژه ها سوءاستفاده می کنند.
شواهد زبانی:
فارسی باستان و میانه دارای ریشه مشخص برای �افروختن� و �افروغ� است.
هیچ سند تاریخی، متنی یا زبانی وجود ندارد که این ها از ترکی آمده باشند.
بنابراین این ادعا کاملاً جعلی و نادرست است.
- - -
- - -
... [مشاهده متن کامل]
1️⃣ واژه ی افروختن
ریشه در فارسی میانه ( پهلوی ) دارد:
فارسی میانه: afruxtan
ترکیب: af - ( به معنی �به وجود آوردن، روشن کردن� ) rux - / rōx - ( به معنی �سوختن، آتش گرفتن� ) - tan ( پسوند مصدر )
معنی اصلی در فارسی باستان و میانه: �روشن کردن، آتش زدن�.
منابع معتبر:
نتیجه: ریشه کاملاً ایرانی دارد و هیچ ربطی به ترکی �افرمک� ندارد.
- - -
2️⃣ واژه ی افروغ
شکل مشتق از �افروختن� است و به معنی �نور، روشنایی� یا �جوشش شعله� آمده است.
در فارسی کلاسیک و اوستا، چنین واژه ای وجود دارد که ریشه آن pāruxta یا paruxta - در اوستایی است و به معنی �روشن کردن� است.
- - -
3️⃣ واژه ی افرمک و ادعای ترکی بودن
در ترکی استانبولی یا ترکی های قدیم ( اوغوز، قپچاق، . . . ) هیچ سند تاریخی یا زبانی مبنی بر اینکه aframak به معنی �فوت کردن و شعله ور کردن آتش� وجود داشته باشد، یافت نشده است.
هیچ منبع معتبر زبان شناسی ترکی، واژه ای مشابه با آن کارکرد ارائه نکرده است.
- - -
🔹 جمع بندی
ادعاهای ضد فارسی مثل این ها معمولاً از شباهت های صوری و صدای واژه ها سوءاستفاده می کنند.
شواهد زبانی:
فارسی باستان و میانه دارای ریشه مشخص برای �افروختن� و �افروغ� است.
هیچ سند تاریخی، متنی یا زبانی وجود ندارد که این ها از ترکی آمده باشند.
بنابراین این ادعا کاملاً جعلی و نادرست است.
- - -
بر افر
افروختن، افرمک ترکی یعنی فوت کردن و شعله ور کردن اتش، افردی، افروخدی، افروختی، همچنین افروغ یعنی فوت به مرور معنی ضمنی روشن کردن به خودش گرفته
اشتعال
مخفف کلمه و یا کلمه ی کامل
برفروختن. [ ب َ ف ُ ت َ ] ( مص مرکب ) مخفف برافروختن. روشن کردن. مشتعل ساختن. شعله ور ساختن :
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.
بوشکور.
ز نفطسیه چوبها برفروخت
بفرمان یزدان چو هیزم بسوخت.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
برفروز آذر برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبرآذار بود.
منوچهری.
چنان تَف ّ خنجرجهان برفروخت
که بر چرخ ازو گاوماهی بسوخت.
( گرشاسب نامه ) .
چراغی کو شبم را برفروزد
به از شمعی که رختم را بسوزد.
نظامی.
چو شمع شهد شیرین برفروزد
شکر در مجمر آنجا عود سوزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیرزن چون برفروزد.
نظامی.
شبی مست شد آتشی برفروخت
نگون بخت کالیو خرمن بسوخت.
سعدی.
دگر دیده چون برفروزد چراغ
چو کرم لحد خورد پیه دماغ.
سعدی.
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
هر آن کس پف کند سبلت بسوزد.
بوشکور.
ز نفطسیه چوبها برفروخت
بفرمان یزدان چو هیزم بسوخت.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
برفروز آذر برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبرآذار بود.
منوچهری.
چنان تَف ّ خنجرجهان برفروخت
که بر چرخ ازو گاوماهی بسوخت.
( گرشاسب نامه ) .
چراغی کو شبم را برفروزد
به از شمعی که رختم را بسوزد.
نظامی.
چو شمع شهد شیرین برفروزد
شکر در مجمر آنجا عود سوزد.
نظامی.
نبینی برق کآهن را بسوزد
چراغ پیرزن چون برفروزد.
نظامی.
شبی مست شد آتشی برفروخت
نگون بخت کالیو خرمن بسوخت.
سعدی.
دگر دیده چون برفروزد چراغ
چو کرم لحد خورد پیه دماغ.
سعدی.
آتش کردن