افراط

/~efrAt/

    excess
    extravagance
    indulgence
    intemperance
    orgy
    plethora
    surfeit
    extrevagance
    excessiveness

فارسی به انگلیسی

افراط امیز
effusive, extravagant, extreme, hard-line, high, immoderate, lavishly, steep, unconscionable, vaulting, effusive, immoderately, inordinate, wild

افراط گرای
extremist, radical

افراط گرایی
extremism

افراط و تفریط
going to extrmes

افراط و تفریط کردن
to go to extremes

افراط کار
lavish

افراط کاری
excess

افراط کردن
indulge, overdo, wallow, to be extravagant

افراط کردن در استعمال ماده ظاهر ساز
overdevelop

افراط کننده
indulger

مترادف ها

excess (اسم)
فزونی، سرک، اضافه، زیادتی، مازاد، افراط، زیادی، بی اعتدالی

frill (اسم)
لذت، تزئینات، چین، حاشیه چین دار، پیرایه، افراط، زوائد، تجمل، چیز بیخود یا غیر ضروری

self-indulgence (اسم)
خوش گذرانی، زیاده روی، افراط

indulgence (اسم)
زیاده روی، افراط

extravagance (اسم)
خیره سری، زیاده روی، افراط، بی اعتدالی، گزافگری

intemperance (اسم)
زیاده روی، افراط، بی اعتدالی

overindulgence (اسم)
افراط، ازادی بیش از حد دادن

plethora (اسم)
افراط، ازدیاد، ازدیاد خون در یک نقطه

superfluity (اسم)
افراط، زیادی، فراوانی بیش از حد

exorbitance (اسم)
بیش از حد، افراط، زیادی، گزافی

exorbitancy (اسم)
بیش از حد، افراط، زیادی، گزافی

پیشنهاد کاربران

برای افراط معانی زیادی درفرهنگها امده است اما اصل این لغت به معنای اسبی است که بر همه ی اسبها پیشی می گیرد
Overdoing
تفریط متضاد افراط هست شما هم توی معنی و توی متضاد نوشتین.
Aşırı در ترکی به معنای افراط هست
زیاده روی
چرا شما هم تو مترادف تفریط رو نوشتید هم تو متضاد لطفا رسیدگی کنین
تفریط متضاد افراط است.
تفریط: کوتاهی کردن در کاری
افراط: از حد گذشتن ، زیاده روی
افراط و تفریط
Going to exremes
Overdo and underdo
Excess افراط
Extravagance
Indulgence
Excessiveness
گزاف کاری
فُزون کاری
فُزون رَوی
- از اندازه یا ز اندازه اندر گذشتن ؛ از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن :
که این کار از اندازه اندر گذشت
ز روم و ز هند و سواران دشت.
فردوسی.
چو کوشش ز اندازه اندر گذشت
چنان دان که کوشنده نومید گشت.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
برینگونه تا خور ز گنبد بگشت
از اندازه آویزش اندر گذشت .
فردوسی.
سه روز و سه شب هم بدانسان بدشت
دم باد از اندازه اندر گذشت.
فردوسی.
- از اندازه بدر بردن ؛ از حد تجاوز کردن. افراط :
عمر ببازیچه بسر میبری
بازی از اندازه بدر میبری.
نظامی.
- از اندازه بگذاشتن ؛ از اعتدال خارج کردن. از حد گذراندن :
هم آنکس که او را بر آن داشتست
سخنها از اندازه بگذاشتست.
فردوسی.
- از اندازه گذشتن ؛از اعتدال خارج شدن. از حد گذشتن : و جای هرکس در خدمت بارگاه و دیوان و سرای ضبط کردی تا هیچکس از اندازه ٔ خویش نگذشتی. ( از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 49 ) .

زیاد روی کردن
اِفراط: زیاده روی کردن در کاری
تَفریط: کوتاهی کردن در کاری
در گفتار و نوشتار غالباً ترکیب افراط و تفریط را به عنوان مترادف به کار می برند و حال آنکه این دو کلمه متضاد هستند و نه مترادف" افراط و زیاده روی کردن در کاری است و تفریط، برعکس، کوتاهی کردن در کار است. مثلاً اگر کسی بیش از اشتهایش غذا بخورد می گویند در خوردن آن افراط می کند ولی اگر کمتر از نیاز تنش بخورد باید گفت در خوردن تفریط می کند. این دو کلمه در متون کهن نیز به همین معانی به کار رفته است.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۱. )

هم خانواده: فرط ، مفرط، تفریط
تضاد: افراط و تفریط
Excess
افراخ گری
گزاف جویی
در بالای صفحه ، در ذکر مترادف های افراط ، تفریط هم نوشته شده که اشتباه است همانطور که تفریط ، در متضاد های افراط هم درج شده. در صورت امکان اصلاح شود

زیاده روی استفاده بیش از اندازه ، معادل اسراف کردن
ِافراط
میتواند واژهء پارسی باشد، بدینگونه که :
اِفراط<اَفرات<اَفراد/اَفراس/اَفراش/اَفراخ/اَفراز
اَفرات:اَف - راد/رات
اَف:پیشوند به سوی بالا
رات/راد:راستن، راییدن، رای، راست=نظم، ترتیب
اَفرات به مینش:راستی یا نظم را از اندازه و هَد/حَد گُذراندن
غیر عرفی
فزونگری
افراطی/ افراط = افزونگری/ فزونگری/افزون گری/فزون گری/ افزونگر/ فزونگر
تفریطی/ تفریط = کاستیگر/کاستیگری/کاستی گر/کاستی گری
استفاده بی حد و اندازه
زیاد از حد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس