افتادن


    slide
    fall
    drop
    slip
    precipitation
    spill
    to fall
    to be omitted
    to happen
    [lit.] to happen to be

فارسی به انگلیسی

افتادن از زندگی
out

افتادن از سر
header

افتادن از فعالیت
out

افتادن از کار
out

افتادن به
descend

افتادن پر
slough

افتادن پوست
slough

افتادن توپ
fumble

افتادن در اب
plunge

افتادن مو
slough

افتادن ناگهانی
tumble, plump

افتادن ناگهانی و محکم
slump

مترادف ها

drop (اسم)
اب نبات، افت، قطره، سقوط، چکه، افتادن، ژیگ، قطع مراوده، سرشک

fall (اسم)
پاییز، خزان، افت، ابشار، زوال، سقوط، فروکش، نزول، هبوط، افتادن

lie (اسم)
وضع، دروغ، چگونگی، افتادن، کذب، خلاف

keel (اسم)
افتادن، صفحات آهن ته کشتی، تیر ته کشتی، حمال کشتی، کشتی زغال کش

tumble (اسم)
اشفتگی، بهم ریختگی، افتادن، چرخش

drop back (اسم)
افتادن

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

افتادنافتادنافتادنافتادن
پتادن - > فتادن - > افتادن - > افت ( نشانه کاهش . . . . )
پاتلاق = پات / پِت لاق ( لاک ) => جای فرو رفتن ( به واژه باتلاق رجوع شود. . . . ) ( لاک را در لاکپشت / لاخ ( سنگلاخ ) / لوک ( location ) / لوخ ( کلوخ ) / لاق ( ییلاق و یشلااق = جای سرود و گرم ) و . . . . میبینیم ک همگی به چمار مکان و موقعیت است. .
...
[مشاهده متن کامل]

بعدها از همین حالت فرو رفتگی ؛ بات یا باتِن ( button ) و دکمه فشارشی ساخته شد. . . .

واژه پِت در پتیاره فارسی پِتی ( فرو کردن ) مازندرانی پِت کله ( کله فرو رفته یا همان جغد ) و . . . . همگی به چم فرو رفتن است و برابر فرانسوی آن نیز امانویِل پتی یا همان امانویِل کوچولو می شود ک باز نشان از کوچک و خار شدن و فرو رفت می باشد . افتادن از فتادن آمده و فتادن همان پتادن بوده یعنی فرو رفتن و به چیزی که از بالا به پایین می آمده افتادن گفته شده.
...
[مشاهده متن کامل]

پتیاره = پِتی آره = پتی آور = کسی ک زشتی و فرو مایگی با خود می آورد

افتادن از ریشه pi برگردان اوستای ip واژه گاتاوی ipta و سانسکریت apita به معنی رها شدن. ، افتادن، هم ریشه با . بی bi در فارسی
واژه افتادن
معادل ابجد 536
تعداد حروف 6
تلفظ 'oftādan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: ōftātan] ‹اوفتادن، افتیدن، افتدن، فتادن›
مختصات ( اُ دَ ) [ په . ] ( مص ل . )
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
شدن ، پیدایش ، به وجود آمدن
Fallبرای زمان حال و fellبزای زمان گذشته
tumble
( ناگهان یا به طور ناجور ) افتادن