اه، اف، تف
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
تنفر
مهر
واژه اف
معادل ابجد 81
تعداد حروف 2
تلفظ 'of[f]
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( شبه جمله ) [عربی: اُفٍّ ( = اظهار دلتنگی می کنم ) ]
مختصات ( اُ ) [ ع . ] ( صت . )
آواشناسی 'ef
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
معادل ابجد 81
تعداد حروف 2
تلفظ 'of[f]
نقش دستوری اختصار
ترکیب ( شبه جمله ) [عربی: اُفٍّ ( = اظهار دلتنگی می کنم ) ]
مختصات ( اُ ) [ ع . ] ( صت . )
آواشناسی 'ef
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
اِف: خلاصه �فاک�
مثال: همه چی به اِف رفته.
معادل همه گیر ترش �فنا� هستش که تایتل بعضی کتاب ها هم هست.
مثال: همه چی به اِف رفته.
معادل همه گیر ترش �فنا� هستش که تایتل بعضی کتاب ها هم هست.
هوالعلیم
اُف : واژه ایست که در بیانِ درد ، غم ، اندوه ، دلتنگی ، تنفُّر و نفرین بکار برده میشود.
اُف : واژه ایست که در بیانِ درد ، غم ، اندوه ، دلتنگی ، تنفُّر و نفرین بکار برده میشود.
به معنای آب است. آپ، آب، آف، آو و. . .
آفتابه: افزاری که آب را میتاباند، تفت میدهد، گرم میکند. در گذشته فلزی بود و بر آتش میگذاشتند.
آفواره: افزاری که آب را پرتاب میکند یا نمایش میدهد.
در فارسی گاهی پ، ب، ف، و به هم تبدیل میشدند.
... [مشاهده متن کامل]
مانند اسب ( اسپ ) ، سیب ( سیو ) ، آف ( آب ) ، فارسی ( پارسی ) ، افزار ( ابزار ) ، پیل ( فیل ) ، فولاد ( پولاد ) ، آوی ( آبی ) ، اسپند ( اسفند ) ، پد ( به ) و دیگرها.
آفتابه: افزاری که آب را میتاباند، تفت میدهد، گرم میکند. در گذشته فلزی بود و بر آتش میگذاشتند.
آفواره: افزاری که آب را پرتاب میکند یا نمایش میدهد.
در فارسی گاهی پ، ب، ف، و به هم تبدیل میشدند.
... [مشاهده متن کامل]
مانند اسب ( اسپ ) ، سیب ( سیو ) ، آف ( آب ) ، فارسی ( پارسی ) ، افزار ( ابزار ) ، پیل ( فیل ) ، فولاد ( پولاد ) ، آوی ( آبی ) ، اسپند ( اسفند ) ، پد ( به ) و دیگرها.
خسته شدن از کاری یا چیزی که نمیتوان در مقابلش مخالفت یا مقاومت کرد
( اوستایی ) رسیدن، گیرآوردن، پس گرفتن