بسیاردان تر ؛ داناتر، عالم تر : هرچند غازی شراب نخوردی و هرگز نخورده بود و از وی گربزتر و بسیاردان تر مردم نتواند بود. ( تاریخ بیهقی ) .
بهدان . [ ب ِ ] ( نف مرکب ) به داننده . داناتر. اعلم . ( فرهنگ فارسی معین ) . مطلع و آگاه تر : نه با آنْت مهر و نه با اینْت کین که بهدان تویی ای جهان آفرین . فردوسی . گرگ ز روباه به دندان تر است روبه از آن رست که بهدان تر است . نظامی .
آگاه باش