اعزام

/~e~zAm/

    dispatch
    despatch

فارسی به انگلیسی

اعزام داشتن
to despatch or send

اعزام شده
expedition

اعزام کردن
detach, dispatch, send

اعزام کننده
dispatcher

مترادف ها

dispatch (اسم)
شتاب، ارسال، مخابره، اعزام، گسیل، پیغام، توزیع امکانات، انجام سریع

dispatching (اسم)
اعزام، توزیع امکانات

send-out (اسم)
اعزام

پیشنهاد کاربران

فرستاده:اعزام.
رهسپار ( در کنار دیگر برابرهای خوب یاد شده در بالا )
نمونه:
او از این آمادگی برخوردار نیست که دوده ( نسل ) دیگری از آمریکایی ها را به جنگ افغانستان رهسپار کند ( اعزام کند ) .
اِعزام: این کلمه در زبان عربی نیامده است، ولی امروزه در فارسی، خاصه در اصطلاح نظامی" اعزام نیرو" چندان متداول است که دیگر نمی توان آن را غلط دانست با این همه کسانی که از استعمال این کلمه احتراز دارند می توانند به جای آن واژه گُسیل را به کار ببرند.
...
[مشاهده متن کامل]

( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳٠. )

روانه
روانه. . راندن. . روانه کردن

بپرس