اعدام کردن


    execute
    to executs
    to put to death

فارسی به انگلیسی

اعدام کردن با صندلی برقی
electrocute

مترادف ها

execute (فعل)
ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن

administer (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن

administrate (فعل)
انجام دادن، تصفیه کردن، اداره کردن، تقسیم کردن، تهیه کردن، اجرا کردن، توزیع کردن، نظارت کردن، وصیت کردن، اعدام کردن، کشتن، رهبری کردن، وصی

پیشنهاد کاربران

دار زدن
به دار آویختن
به دار کشیدن
Carry out execution
put to death
دستور کشتن دادن، اعدام کردن
e. g. many were put to death through his orders
عده ی بسیاری به دستور او اعدام شدند.

بپرس