اعدام

/~e~dAm/

    hanging
    execution

فارسی به انگلیسی

اعدام اسپانیولی
garrote

اعدام بدون محاکمه
lynching

اعدام کردن
execute, to executs, to put to death

اعدام کردن با صندلی برقی
electrocute

مترادف ها

execution (اسم)
انجام، اجرا، توقیف، اعدام، ادا، انفاذ

extinction (اسم)
خمود، خاموشی، انهدام، اعدام، انقراض، اطفاء، خاموش سازی

gallows (اسم)
خاده، اعدام، چوبه دار، دار، بدار اویزی

hanging (اسم)
بدار زدن، اویز، اعدام، چیز اویخته شده، در حال تعلیق

پیشنهاد کاربران

نیستار، نستاف
داتکُشی
دات به چم قانون و کشتن به چم جان ستاندن. از این رو آساکُشی به چم جان ستاندن از راه قانون میتواند واژه درخوری برای این تاوانگیری سنگدلانه باشد
اعدام ( که امیدواریم در هیچ کجای جهان نباشد ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نِستاف nestāf ( سغدی: نستاوه nestāve ) .
دار زدن
به دار آویختن
به دار کشیدن
واژه اعدام
معادل ابجد 116
تعداد حروف 5
تلفظ 'e'dām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'e'dAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

🇮🇷 همتای پارسی: نیستکَرد 🇮🇷
سربدار
فلانی اعدام شد=فلانی سربدار شد
Capital punishment
جان ستانی
جان ستانی. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) جان گیری. روان گیری. عمل آنکه یا آنچه جان را می ستاند :
پسندی و همداستانی کنی
که جانداری و جان ستانی کنی.
فردوسی.
پس از مرگ من مهربانی کنند
...
[مشاهده متن کامل]

ز دشمن بکین جان ستانی کنند.
فردوسی.
مرا گر دل دهی در جان ستانی
عبادت لازمست و بنده ملزوم.
سعدی.

لغت نامه دهخدا:
اعدام. [ اِ ] ( ع مص ) نیست گردانیدن.
hanging
إعدام ، جمع عدم نیستی ها
execate
Death penalty
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است:
نستاف nestâf ( از سغدی: nestâve )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس