نیستار، نستاف
داتکُشی
دات به چم قانون و کشتن به چم جان ستاندن. از این رو آساکُشی به چم جان ستاندن از راه قانون میتواند واژه درخوری برای این تاوانگیری سنگدلانه باشد
اعدام ( که امیدواریم در هیچ کجای جهان نباشد ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نِستاف nestāf ( سغدی: نستاوه nestāve ) .
دار زدن
به دار آویختن
به دار کشیدن
واژه اعدام
معادل ابجد 116
تعداد حروف 5
تلفظ 'e'dām
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'e'dAm
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
🇮🇷 همتای پارسی: نیستکَرد 🇮🇷
سربدار
فلانی اعدام شد=فلانی سربدار شد
Capital punishment
جان ستانی
جان ستانی. [ س ِ ] ( حامص مرکب ) جان گیری. روان گیری. عمل آنکه یا آنچه جان را می ستاند :
پسندی و همداستانی کنی
که جانداری و جان ستانی کنی.
فردوسی.
پس از مرگ من مهربانی کنند
... [مشاهده متن کامل]
ز دشمن بکین جان ستانی کنند.
فردوسی.
مرا گر دل دهی در جان ستانی
عبادت لازمست و بنده ملزوم.
سعدی.
لغت نامه دهخدا:
اعدام. [ اِ ] ( ع مص ) نیست گردانیدن.
hanging
إعدام ، جمع عدم نیستی ها
execate
Death penalty
این واژه عربی است و پارسی جایگزین این است:
نستاف nestâf ( از سغدی: nestâve )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)