اعتصاب کردن


    strike
    to strike
    to go on strike

مترادف ها

walk out (فعل)
ترک گفتن، اعتصاب کردن، قال گذاشتن، کاری را ناگهان ترک کردن

strike (فعل)
زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به، به خاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن

go out (فعل)
خاموش شدن، دست کشیدن از، بیرون رفتن، چاپ یا منتشر شدن، اعتصاب کردن

picket (فعل)
بستن، نرده کشیدن، اعتصاب کردن، افسار کردن، مراقبت کردن، جلو کسی راه رفتن یا ایستادن

پیشنهاد کاربران

اِعتِصاب کَردَن: پرهیزش ١. دست - ازکارکِشیدن، کارپَرهیزی کردن، خودداری از کار، سرپیچی در کار، از کار سرپیچی کردن، نافرمانیِ کاری ٢. خوراکپَرهیزی کردن
یعنی دست از کار کشیدن
انجام ندادن کاری برای رسیدن به خواسته خود
دست از کار کشیدن به صورت گروهی برای نشان دادن اعتراض خود و رسیدن به هدف معیّن

بپرس