اعتدال

/~e~tedAl/

    equinox
    moderation
    temperance
    equilibrium
    equability
    modesty
    sobriety

فارسی به انگلیسی

اعتدال خریفی
autumnal equinox

اعتدال گرا
abstemious

اعتدال هوا
mildness

مترادف ها

mean (اسم)
میانگین، حد وسط، اعتدال، منابع درامد

moderation (اسم)
ملایمت، اعتدال، میانه روی

sobriety (اسم)
هشیاری، متانت، اعتدال

temperance (اسم)
اعتدال، میانه روی

پیشنهاد کاربران

بسته به بافت جمله میتوان این برابرها را به کار برد: میانه روی، میانه گزینی، میانه ورزی، میانه پسندی، میانه خواهی، میانه گرایی
هموگان ( دکتر حیدری ملایری )
اِعتِدال:
۱. میانەروی، میانگرایی، میانگی
۲. میانگین
۳. بهبودیِ میانگین
۴. برابرشدگی، ترازشدگی، ترازینگی
۵. [کهنه] راست - شدگی، راستینگی، راستی
۶. همسنگی، هموَزنی، یکسانی، برابری
٧. نرمش، خوش - رفتاری، خوش - برخوردی، میانگرایی
اعتدال: قرار گرفتن یا دادن چیزی مادی یا معنوی در حالتی یا به گونه ای که در هر وضعیتی به هیچ سویی متمایل نشود و یا کم تر یا بیش تر از سوی دیگر نباشد و دچار نابسامانی یا ناپایداری نگردد و همیشه نسبت ثابتی با آنچه باید باشد، داشته باشد و هر سویی، سوی دیگر را مهار یا تأمین کند. ( https://www. cnrtl. fr/definition/�quilibre )
...
[مشاهده متن کامل]

همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تولیتا tulitA ( سنسکریت: tulita ) ، تولا tulA ( سنسکریت ) .

اِعتِدال
گمان می کنم " پَتمانِش "به پارسی نو" پِیمایِش" می شود ، می توانیم برای سرشار و غنی کردن زبان پارسی "پِیمویِش" هم بگوییم .
الهه آتش نفس ( سبا ) : تشریح کلمه ی � اعتدال � ( ا ، ع ، ت ، د ، ا ، ل ) بر اساس � سبک سبا �
* ا :
1 - اجتناب از افراط و تفریط و قرار گرفتن در مسیر � میانه روی �
2 - اجتناب از تنگ نظری و داشتن وسعت نظر ( جامع نگری )
...
[مشاهده متن کامل]

3 - اعتقاد به روش بحث و گفتگو برای حل و فصل مسائل و چالش ها برای رسیدن به آرامش و ثبات
* ع :
1 - عدالت ورزی ( قرار دادن هر چیز در جایگاه واقعی خویش )
2 - عبور از منیت ها ( خود محوری ها ) و گذشتن از ظلمات جهل به سمت نور آگاهی و بصیرت
* ت :
1 - ترسیم یک نقشه ی راه زمان بندی شده جهت پیشگیری از بروز افراط و تفریط در امور و اقدامات
2 - تعصب بی مورد ، غیر منطقی و افراطی نداشتن
* د :
1 - دنباله روی از حق و حقیقت و پرهیز از دروغ ، ریا و تزویر
2 - داشتن معیار و میزان برای سنجش اعتدال در افراد ، امور و اقدامات ، به عبارتی داشتن معیار و میزان هایی منبعث و برگرفته شده از وحی ( قرآن ) و عقل ( جهت اطمینان پیدا نمودن از تحقق اعتدال در زندگی فردی و اجتماعی )
3 - دوری از شتابزدگی در تصمیمات ، تحلیل ها ، سیاستگذاری ها و اجرای اقدامات
* ا :
1 - آگاهی و بصیرت داشتن ، زیرا در بسیاری از موارد داشتن جهل و نا آگاهی سبب افراط و تفریط می گردد
2 - اتصال به ریسمان الهی جهت رسیدن به نیروی فرقان ( قدرت تشخیص حق از باطل ) ، به عبارتی ( با خدا باش ، پادشاهی کن بی خدا باش ، هر چه خواهی کن )
* ل :
1 - لطافت روح ، حفظ آرامش و خونسردی و پرهیز از خشونت
2 - لزوم رعایت انضباط منطقی در برنامه ریزی ها و اجرای اقدامات
3 - لحاظ نمودن یک طرح و برنامه منطقی ، متناسب با شرایط و امکانات موجود و زمان بندی شده برای انجام اقدامات جهت پیشگیری از افراط و تفریط در کارها و پیروی منظم از آن

تناسب
هماهنگی و زیبایی
تعادل
- بر اندازه رفتن ؛ معتدل بودن. میانه روی کردن :
بیزدان گرای و بیزدان پناه
براندازه رو هرچه خواهی بخواه.
فردوسی.
- اندازه نگه داشتن ؛ رعایت حد اعتدال کردن. معتدل بودن : گفت ای پسر اندازه نگه دار کلوا و اشربوا و لاتسرفوا. ( گلستان سعدی ) .
نگه دارم اندازه ٔ هست خویش
درآرم به هر زخمه ای دست خویش.
؟ ( از آنندراج ) .
تناسب . هماهنگی و زیبایی
اعتدال یعنی: بینایی -
عدالت ، متعادل ، عدل
در پهلوی " پتمانش " برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس