اعتبار

/~e~tebAr/

    credit
    solvency
    good standing
    reliability
    esteem
    validity
    account
    budget
    cachet
    chair
    coffers
    entitlement
    genuineness
    hand
    prestige
    validness
    weight
    example
    lesson

فارسی به انگلیسی

اعتبار اسنادی
letter of credit

اعتبار اوراق قرضه
rating

اعتبار بخشیدن
accredit, validate

اعتبار دادن
trust, credit

اعتبار دهنده
creditor

اعتبار فراهم کردن
finance, afford, accommodate, feed, furnish, procure, provide, raise, stock, supply

اعتبار مالی بی قید و شرط
block grant

اعتبار ویژه برای هزینههای شاه
privy purse

اعتبار ویژه برای هزینههای ملکه
privy purse

مترادف ها

estimate (اسم)
ارزیابی، تقویم، تخمین، براورد، اعتبار، قیمت، دیدزنی

authenticity (اسم)
صحت، سندیت، اعتبار، سنخیت

validity (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تنفیذ

influence (اسم)
توانایی، تاثیر، برتری، تفوق، اعتبار، نفوذ، تجلی

authority (اسم)
توانایی، اختیار، اعتبار، قدرت، اجازه، نفوذ، تسلط، متخصص، تصدی، اولیاء امور، نویسندهء معتبر، خوشنامی

trust (اسم)
مسئولیت، اطمینان، اعتماد، ائتلاف، اعتبار، اعتقاد، ایمان، قرض، توکل، امید، امانت، ودیعه، اتحادیه شرکتها

reputation (اسم)
اوازه، سابقه، شهرت، اعتبار، خوشنامی، اب رو، اشتهار، نیکنامی

validation (اسم)
صحت، درستی، تصدیق، تایید، اعتبار، تایید اعتبار، معتبر سازی، تنفیذ

credit (اسم)
اعتبار، خوشنامی، اب رو، فام، نسیه، ستون بستانکار

reliability (اسم)
اعتبار، قابلیت اعتماد، قابلیت اطمینان

credibility (اسم)
اعتبار، باور کردن، قابل قبول بودن

importance (اسم)
اعتبار، نفوذ، اهمیت، قدر، خطر، تقاضا، شان

esteem (اسم)
نظر، شهرت، اعتبار، قدر، عزت، قرب، رعایت ارزش

reputability (اسم)
اعتبار، اشتهار، قابلیت اشتهار

prestige (اسم)
اعتبار، نفوذ، اب رو، قدر و منزلت، حیثیت

پیشنهاد کاربران

اعتبار. [ اِ ت ِ ] ( ع اِمص ) قول و اعتماد. ( ناظم الاطباء ) . اعتماد. ( فرهنگ نظام ) . اعتماد و اطمینان. ( فرهنگ فارسی معین ) :
ندارم من این گفتنت اعتبار
همانا که برگشت بختت ز کار.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر شیخ امام از برای اعتبار استعمال فرماید و شرف اصغا ارزانی دارد حکایت کنم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 297 ) . || راستی و درستی. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) . || آبرو. قدر. پایه. منزلت. ( ناظم الاطباء ) . آبرو. ارزش. قدر. منزلت. ( فرهنگ فارسی معین ) . ارج. با اعتبار. ارجمند. ( یادداشت مؤلف ) : بطول اختبار و اعتبار بمزید قربت و رتبت مخصوص گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 436 ) . در اعتبار موازین و مکائل احتساب بلیغ میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 439 ) . قول و فعل عوام را چندان اعتباری نیست. ( گلستان ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

اعتبار:" پندگرفتن. اندرزیافتن. درس گرفتن. آموختن. اندیشناکی. اندیشه داشتن "
بار. برومند. بیا کیا. کیا بیا. ارج. ارجمند. کیا. بیابرو. بروبیا. توش. توان. توش . توان. توانی . توشی . شمرده . سر. سران. دیدار. نگاه . آراست. ارزشمند. گرامی. امید. آرزو. آبرومند. توانمند. زورمند. توانمند. گران. آسان نیست. . شوخی نیست. نگاه به اوست. دلیر است. پهلوان است. برو:اعتبار.
اعتبار: اعتمادی که کسی می تواند در دیگری یا دیگران پدید آورد و باعث ایجاد احترام و آوازه برای او می شود و او می تواند با آن اعمال نفوذ کند.
( https://www. cnrtl. fr/definition/credit )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
...
[مشاهده متن کامل]

ارزش، پشتوانه ( دری )
وهاگ vahāg ( مانوی )
پتیسند patisend ( سغدی )

اِعتِبار
واژه ی تِی زی / اَرَبی از ریشه ی عَبَرَ به مینه ی : گُذَشتن ، گُذَر کردن ، گُذَریدن ، دیگر برگرفته ها در زبان اَرَبی : عابِر ، عُبور ، مَعبَر ، تَعبیر ، عِبارَت ، مُعتَبَر . . .
شاید در اربی به این مینش اعتبار می گویند که فلانی آزمایش اش را پس داده یَنی بسیار آزمایش ها و آزمون ها از او گذشته یا او از سَر گذَرانده است .
...
[مشاهده متن کامل]

اگر بخواهیم با این فهمیده ( مفهوم ) نو واژه بسازیم :
فَرگُذَشت ، فَرگُذَر ، بَس گُذَشت ، بَس گُذَر ( فراوان و بسیار گذَشتَن )
یا : بِه آزمودار ، فَرآزمودار ، بِه آزمود ، فَرآزمود

اعتبار ، ارزش، آبرو
حمید رضا مشایخی - اصفهان
اعتبار ( انگلیسی: Trust ) فیلمی در ژانر ترسناک است که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به آمیتاب باچان، جان آبراهام، و بیپاشا باسو اشاره کرد.
اعتبار
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/اعتبار_(فیلم)
credit, solvency, good standing, reliability
اب
اِعتِبار:
۱. باور
۲. ارزش، ارج
۳. آبرو
۴. ( بازار ) پشتوانه، ورسنگ
۵. راستی، درستی
۶. [کهنه] ارزیابی، ارزشیابی
۷. [کهنه] چیزی را نیک انگاشتن و شگفتی کردن
۸. [کهنه] اندرز گرفتن، پند گرفتن
...
[مشاهده متن کامل]

۹. ( نام ) ( بازار ) پشتوانەی پولی، پول، ارز، تنخواه، ورسنگ
١٠. سرمایه، ورسنگ
١١. کارآیی، کارآمدی، هنایش
١٢. رخنه، رخنەگری، دستروی

آبروخ= اعتبار= ویچور، رواییک، ارج، ارزش، پشتوانه، ورسنگ،
هنگ، آب، روایی، ارج شایش، وزین آبر: عبر
آبروخ دار= معتبر= روادار، ارج دار، آبرودار، سرشناس، توان گر، فرمند، به نام، ارزش مند
برگرفته از فرهنگ نامه ( ( چیلو ) ) .
...
[مشاهده متن کامل]

اسل شناسی واژگان فارسی از ( ( زبان روزمره ) ) و ( ( زبان سازی دیرینه و نو ) ) .
نویسنده :
#مسعودلشکر نجم آبادی - امیرمسعودمسعودی
#آسانیک گری
#چیلو
#chilloo
#asaniqism
#امیرمسعودمسعودی
# آسانیکا
#asaniq
#Taksoo
#نازنین - علیپور
#مهدی - اباسلط
#فرشید - سرباز - وتن - رشید
#نهال - بهداد - فر
#محمد - رویایی
#ضیا - همایون
#نادر - رهسپار
#اردشیر - سمسار
#اوج - اندیشان - آزاد
راهنمای بهره برداری و اسفایده.
ساختار نوشته شدن برابری واژه ها :
اسل= ساختگی= اسل های دیگر

واژه اعتبار صد درصد عربی است
منبع. فرهنگ لغت معین
دوستان نوشتم پارسی است خیلی اشتباه کردند.
🇮🇷 همتای پارسی: پشتوانه 🇮🇷
اعتماد
ارزش
آبرو
حیثیت
واژه اعتبار صد درصد پارسی است. چون عربی آن می شود. صلاحیة پارسی را خیلی خیلی پاس بداریم زبان عالیه و زبان مادری ما است.
شاید این واژه با واژه آبروی ایرانی همخانواده باشد ( عبر ، ابر )
اعتبار: ( در آدمی ) ویچور ( فرهنگ پهلوی ) ، هنگ، ارزش، آبرو
اعتبار در داد و ستد و سوداگری: ورسنگ
اعتبار بانکی: ورسنگ بایگی ( بایگی واژه ی جایگزین بانک هست )
إعتبار أصل کلمات ( معنی واقعی واژها ) به أصل منابع میبایست ومی باید باشد؛ نه به إعتبار وترجمه وتفسیر ونظرات ونقل قول وآراء وشهرت افراد!
سپیدنامگی . [ س َ / س ِ م َ / م ِ ] ( حامص مرکب ) پرهیزکاری و درستکاری : واله سپیدنامگی از من مجو بحشرفارغ گذاشت فکر سیاهان کجا مرا. درویش واله هروی ( از آنندراج ) .
( اعتبار ) و ( عبره ) مخصوص به حالتی است که انسان بوسیله آن از شناختن چیزی که قابل مشاهده است به چیزی که قابل مشاهده نیست می رسد. همچنانکه خدای تعالی فرمود: ( ان فی ذلک لعبره - در این آیات عبرت است )
( ترجمه ی تفسیر المیزان )
روایی
با ارزش
واژه اعتبار یعنی آبرو و خود این واژه هم از آبرو ساخته شده است > عبر >ابر
آبرو - ارزش
پشتوانه
با آنکه واژه ی از ریشه عربی �اعتبار� به آرش های کم و بیش گوناگونی در زبان پارسی بکار گرفته شده و می شود، باریک ترین و دربرگیرنده ترین برابرِ پارسی آن ازدید من، واژه ی �پشتوانه� است. دیگر برابرهای یاد شده در بالا بسته به باره ی هر کدام و جایگاهی که در گزاره ی خود می یابند را می توان با چشم پوشی درخور بکار برد.
...
[مشاهده متن کامل]

ابرو و ارزش در پیش دیگران
مثلا میگویند فلانی خیلی در پیش ما ادم معتبری است
یعنی خیلی ادم ارزشمند و با ابرویی است
پشتوانه _ خوش نامی _ باور داشتن _ معتقد یا مورد اعتماد دانستن _ نیک نامی _ حسن شهرت _ خوش معامله .
اعتبار : ( Appropriate ) [اصطلاح امورمالی]اعتبار عبارت از مبلغی است که برای مصرف یا مصارف معین به منظور نیل به اهداف و اجرای برنامه های دولت به تصویب مجلس شورای اسلامی می رسد .

معنی :ابرو
آب
روایی، ارج، ارزش، پشتوانه، آبرو، حیثیت، شرف، عرض، قدر، منزلت، نام، پندگیری، عبرت، سندیت، وجهه، تاثیر، نفوذ، تنخواه، سرمایه، مایه، اطمینان، اعتماد
تصور
اعتبار به معنی*روایی*
ارزش ، ارج ، بحساب آوردن
آبرو، قدر و ارزش
به گمانم واژه های عربی ، واژه های اضافی هستن و برابر سازی و برابر یابی خیلی خوبه ولی در گام نخست ببینیم که با کنار گذاشتن آنها خود زبان چه می کند ؟
فلانی مرد معتبری نیست
فلانی با آبرو نیست
شایسته نیست
...
[مشاهده متن کامل]

ارجمند نیست
راستگو نیست
کارکشته نیست و. . .
یا بانک به فلانی فلان اندازه اعتبار داد
پول داد
ارج داد
ارز داد
ارزش داد
و . . .

شایسته
ارج شایش

در پهلوی " ورسنگ ، ویچور " برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
ورسنگ بایگی = اعتبار بانکی
واژه پارسی پیشنهادی " رواییک " از بن روا
ابرو ارزش
آبرو
ارزشمند، وزین
آبرو ارزش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٤)