اطمینان. [ اِ ] ( ع مص ) اطمئنان. اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان. و فی الحدیث عن النبی ( ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. ( از منتهی الارب ) . طمأنینة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) . رجوع به طمأنینة شود. آرامیدن. ( از ترجمان تهذیب عادل ) ( مجمل اللغة ) ( مؤید الفضلاء ) . آرامیدن و قرار گرفتن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) . سکون. آرامی. ( زمخشری ) . بیارامیدن. قرار گرفتن. ( یادداشت مؤلف ) . آسایش. آرامش. استراحت. تسکین. آسودگی. قرار و آرام. خرسندی و خوشنودی. امنیت. خاطرجمعی و اعتماد و اعتقاد. تیقن. اعتبار. کفالت و ضمانت. اعتماد خاطر. عدم تشویش. ( ناظم الاطباء ) . استواری. ( یادداشت مؤلف ) . بی گمانی.
... [مشاهده متن کامل]
- اطمینان بخش ؛ مطمئن کننده. مایه یقین و بی گمانی.
- اطمینان حاصل کردن ؛ مطمئن شدن. یقین کردن. خاطرجمع گشتن.
- اطمینان خاطر ؛ یقین داشتن. آرامش دل. آرمیدن فکر و اندیشه و خیال. نگرانی نداشتن.
- اطمینان دادن ؛ خاطرجمعی دادن. امنیت دادن. ( ناظم الاطباء ) .
- اطمینان داشتن ؛ مطمئن بودن. اعتماد داشتن.
- اطمینان قلب کسی به چیزی یا کسی ؛ آرامش یافتن و اعتماد کردن بدان. ( از متن اللغة ) .
- اطمینان نفس ؛ جمعیت خاطر. طمأنینه. سکون خاطر. آرامش خیال. - اطمینان یا اطمئنان به چیزی ؛ آرام گرفتن و ایمن شدن بدان. ( از اقرب الموارد ) .
- اطمینان یافتن ؛ خاطرجمع شدن. ( ناظم الاطباء ) . طمأنینه پیدا کردن. مطمئن شدن.
|| اطمینان از انجام دادن کاری ؛ فروگذاشتن آن. ترک کردن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) . || اطمینان فلان در حال نشستن ؛ مستقر شدن وی در نشستن خویش. || اطمینان زمین ؛ منخفض شدن آن. پست شدن آن. ( از متن اللغة ) . || سخت شدن از پیری. ( زوزنی ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
اطمینان. [ اِ ] ( ع مص ) اطمئنان. اطمینان به چیزی ؛ آرامیدن و قرار گرفتن بدان. و فی الحدیث عن النبی ( ص ) فی تعلیم الصلوة: ثم ارکع حتی تطمئن راکعاً ثم ارفع حتی تعتدل قائماً ثم اسجد حتی تطمئن ساجداً. ( از منتهی الارب ) . طمأنینة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) . رجوع به طمأنینة شود. آرامیدن. ( از ترجمان تهذیب عادل ) ( مجمل اللغة ) ( مؤید الفضلاء ) . آرامیدن و قرار گرفتن. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) . سکون. آرامی. ( زمخشری ) . بیارامیدن. قرار گرفتن. ( یادداشت مؤلف ) . آسایش. آرامش. استراحت. تسکین. آسودگی. قرار و آرام. خرسندی و خوشنودی. امنیت. خاطرجمعی و اعتماد و اعتقاد. تیقن. اعتبار. کفالت و ضمانت. اعتماد خاطر. عدم تشویش. ( ناظم الاطباء ) . استواری. ( یادداشت مؤلف ) . بی گمانی.
... [مشاهده متن کامل]
- اطمینان بخش ؛ مطمئن کننده. مایه یقین و بی گمانی.
- اطمینان حاصل کردن ؛ مطمئن شدن. یقین کردن. خاطرجمع گشتن.
- اطمینان خاطر ؛ یقین داشتن. آرامش دل. آرمیدن فکر و اندیشه و خیال. نگرانی نداشتن.
- اطمینان دادن ؛ خاطرجمعی دادن. امنیت دادن. ( ناظم الاطباء ) .
- اطمینان داشتن ؛ مطمئن بودن. اعتماد داشتن.
- اطمینان قلب کسی به چیزی یا کسی ؛ آرامش یافتن و اعتماد کردن بدان. ( از متن اللغة ) .
- اطمینان نفس ؛ جمعیت خاطر. طمأنینه. سکون خاطر. آرامش خیال.
- اطمینان یا اطمئنان به چیزی ؛ آرام گرفتن و ایمن شدن بدان. ( از اقرب الموارد ) .
- اطمینان یافتن ؛ خاطرجمع شدن. ( ناظم الاطباء ) . طمأنینه پیدا کردن. مطمئن شدن.
|| اطمینان از انجام دادن کاری ؛ فروگذاشتن آن. ترک کردن آن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ) . || اطمینان فلان در حال نشستن ؛ مستقر شدن وی در نشستن خویش. || اطمینان زمین ؛ منخفض شدن آن. پست شدن آن. ( از متن اللغة ) . || سخت شدن از پیری. ( زوزنی ) .
منبع. لغت نامه دهخدا
آسوده. آرام. استوار. دلجا. دلگرم. دل بجا. آسوده. دانستم، دانستم کار انجام می گیرد. امید وار. سرراست درست است. راست است. دروغ نیست:اطمینان.
اطمینان = زیغ
در پارسی میانه واژه ی' اَبستان'، 'اَبستام' بمعنای معتمد، مطمئن، پشتگرم، و صفت 'اَبستانی'، 'اَبستامی' بمعنای 'اعتماد، پشتگرمی، اطمینان' بکار می رفته اند، و بر خلاف پندار بسیاری از پارسی زبانان، این واژگان به دست فراموشی سپرده نشده اند، بلکه در ادبیات پارسی نو به صورت 'وستام' و 'وستامی' دیده می شوند. این وژگان در متن 'قران قدس' که ترجمه ای ست از قران کریم به زبان پارسی، نیز بکار رفته اند. از این رو بنده پیشنهاد می کنم که واژه ی 'وستام' را به عنوان مترادف 'معتمد، مطمئن، پشتگرم'، و 'وستامی' را به عنوان هم چم 'اعتماد، اطمینان، پشتگرمی' بکار بریم.
... [مشاهده متن کامل]
شوربختانه بسیاری از واژگان کهن پارسی که از پارسی میانه به پارسی نو رسیده، اما کمتر بکار می روند، در لغت نامه ی دهخدا، و همچنین در نبی های ( کتاب های ) سره نویسی و سره گویی نیامده اند، یا با دیسه های نادرست خود دیده می شوند . از این رو بنده و دیگران می کوشیم که پارسی زبانان را از وجود این گونه واژگان اگاه کنیم تا توان بیان شان در زبان پارسی افزایش یابد و دامنه ی لغاتی که می شناسند و بکار برند گسترده تر شود. شایان گفتن است که احیا کردن این گونه واژگان و بکارگیری انها کاری بهتر و شایسته تر از واژه سازی است، زیرا اگر همه ی ما به واژه سازی بپردازیم، هیچ هنجار و معیاری باقی نمی ماند و همه واژگان مختلفی بکار می برند و زبان پارسی آشفته و پریشان می شود. اما واژگان کهن پارسی مشخص هستند و می توان انها را در لغت نامه ها و متون پارسی میانه، و نیز برخی متون پارسی نو مانند 'قرانِ قُدس' یافت.
نمونه از کاربرد 'ابستان' در پارسی میانه:
ud har rōz *abar bāmdād dō kafčag pad kafčag ī abestān yazadān ō dahān abgandan ud āb [ī] *čē šāyēd kardan az pas xwardan pas abēgumānīhā hunsand būdan čē pad tan ud ruwān abēr sūdōmandtar. ( Jamasp - Asana, 1913, p. 154 )
ترجمه: و هر روز در بامداد دو کفچه، با کفچه اعتماد [به] ایزدان به دهان افکندن، و آبِ �چه می توان کرد� از پس [آن] خوردن، پس بی گمان [بیمار ناخرسند] خرسند خواهد شد، زیرا برای تن و روان بسیار سودمندتر [است]. ( گشتاسب و حاجی پور، 1398 )
ترجمه ی انگلیسی: and every day, just at daybreak raise two spoonfuls to the mouth, with trust in God and add the proper amount of water and consume it. Then you will be happy without entertaining doubt, which is profitable for body and soul. ( Ichaporia, 2001, pp. 755 - 756 )
منابع:
A Concise Pahlavi Dictionary by D. N Mackenzie
Parsig Database
آرام. آسوده. خوش. خرسند. استوار. برجا.
برپا. پایا.
باآرامش و آسوده ام و خوشم و سرخوشم. و
خرسندم و استوارنه می گویم. پا برجا می افزایم. و برپایی و پایایی دارد.
در پهلوی داشته ایم:
ایوَر / ایوَره / ایوَریک = مطمعن
ایوَری / ایوَریه/ ایوَرِگی = اطمینان
مطمئن =خوش گمان, خوش باور ، بی گمان، باورمند
اطمینان=، خوش گمانی خوش باوری ، بی گمانی، باورمندی
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_confide به معنای اطمینان کردن؛ با اطمینان رازِ خویش را با کسی درمیان گذاشتن؛ و جُزین
ا↙️
#هرداییدن ( hardāyidan )
یا:
#هرداستن ( hardāstan ) 👈 هرد ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - zrd به معنای قلب یا دل ) - - دا ( ستاکِ برساخته از ریشه ی نیاایرانیِ - dah به معنای گذاشتن، نهادن و قرار دادن ) - - ستن ( نشانه ی مصدر )
... [مشاهده متن کامل]
( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
۱ - ستاکِ حالِ هَرداستن می شود هَردای . ( بسنجید با ویراستن —� ویرای . )
۲ - معنای تکواژ به تکواژِ هَرداستَن می شود دل نهادن یا دل گذاشتن.
۳ - بدل گشتن "ز" به "ه" در زبان های ایرانی و فارسی گاهی دیده می شود. توجه کنید:
ستیزیدن —� ستیهیدن
بازو —� باهو
▪️مثال:
۱ - او می دانست که همواره می توان به پدرومادر هَرداست ( اطمینان کرد، رازِ خود را گفت. )
۲ - به او گفتم که باید به یکی بِهَردایَد ( اطمینان کند ) و کمک بخواهد، ورنه به تنهایی نمی تواند از پسِ این مشکل برآید.
🔺توجه:
🔸 #confidence
🔸 #هردایش
یا: #هرداست
یا: #هردایند
۱ - مهندسان با هَردایِشی ( اطمینانی ) بالا می گفتند که کشتیِ تایتانیک توانِ دریاپیمایی در هر شرایطی را دارد.
۲ - هر آدمی می داند که نباید به هَرداستِ ( اطمینانِ، اعتمادِ ) مردم خیانت کرد، ولی گاهی پول هر اصلی را به چالش می کشد.
۳ - ما همه جوره به مدیرانِ بانک هَردایش ( اطمینان ) داشتیم، ولی آن ها از این هردایندِ ( اطمینانِ ) صددرصدِ ما سوءاستفاده کردند.
🔹 #confident مطمئن
🔹 #هردامند
یا: #هردایان
یا: #هردان ( کوتاه شده ی هَردایان )
▪️مثال:
۱ - من از مهارتِ او هَردامَند ( مطمئن ) بودم و می دانستم او رقیبِ خود را شکست می دهد.
۲ - او هَردان ( مطمئن ) بود که روشِ تازه ی بازاریابی اش نتیجه ی خوبی به بار خواهد آورد.
🔸 #confidential موردِ اطمینان، قابلِ اعتماد، رازگویانه
🔸 #هردامندانه
یا: #هردانی
▪️مثال:
۱ - او با لحنی هَردامندانه ( رازگویان، سرّی ) گفت که دشمنِ همیشگیِ خود را سَربه نیست خواهد کرد.
۲ - منشیِ او زنی است هَردانی ( قابلِ اعتماد، رازنگه دار ) و وفادار. ممکن نیست کارِ او باشد !
🔹 #confidentially به شیوه ای سرّی و رازدارانه
🔹 #هردایانه
▪️مثال:
۱ - باید با همه ی پرسش وپاسخ ها هَردایانه ( به روش های سرّی و مطمئن ) برخورد شود. هیچ سخنی نباید به بیرون درز کند.
۲ - او سرش را پایین آورد و هَردایانه ( رازگویانه ) گفت: "من هم آنجا بودم. "
🔸 #confidentiality
🔸 #هردایانگی ( هردایانِگی )
یا: #هردامندی ( هَردامَندی )
🔹 #confiding اطمینان کننده، ساده دل
🔹 #هرداینده
▪️مثال:
اخلاقِ هَرداینده ( اطمینان کننده ) به دردِ آن محیط نمی خورد. باید تودار می بودی و کم حرف.
🔸 #confidingness
🔸 #هردایندگی
🔹 #confidingly
🔹 #هرداینده وار
🔸 #self_confidence
🔸 #خویش هردایش ( خیشَردایِش —� در تلفظ )
یا: #خویش هرداست ( خیشَرداست —� در تلفظ )
▪️مثال:
او اگرچه کامیابی های زیادی در زندگی به دست آورده بود، ولی خویش هَردایشِ ( اعتمادبه نفسِ ) او در میانِ جمع همچنان پایین بود.
🔹 #self_confident
🔹 #خویش هردا ( خیشَردا —� در تلفظ )
🔸 #overconfidence اطمینانِ بیش ازحد
🔸 #بیش هردایش ( بیشَردایش —� در تلفظ )
یا: #بیش هرداست ( بیشَرداست —� در تلفظ )
🔹 #overconfident
🔹 #بیش هردا ( بیشَردا —� در تلفظ )
🔸 #confidant موردِ اعتماد ( اسم )
🔸 #هرداسته
▪مثال:
روزگاری او هَرداسته ی ( فردِ موردِ اعتمادِ ) شاه بود، ولی امروز در زندان روزگار می گذراند.
🔹 هم ریشه های جزءِ نخستِ #هرداستن و #هردایان در زبان های ایرانی:
اوستایی 👈 دل ➖ zered
فارسی میانه ترفانی 👈 دل ➖ dyl
پارتی 👈 دل ➖ zyrd
سغدی 👈 دل ➖ δrzy
سکایی 👈 دل ➖ ys�ra
آسی 👈 دل ➖ z�rd�
فارسی 👈 دل
پشتو 👈 دل ➖ zrė
بلوچی 👈 دل ➖ zird
کردی 👈 دل ➖ zil
سانسکریت 👈 دل ➖ hŕd
بنگالی 👈 دل ➖ hŗdaya
گجراتی 👈 دل ➖ hŗdaya
آلمانی کهن 👈 دل ➖ herza
یونانی 👈 دل ➖ kard�a
لاتینی 👈 دل ➖ cor
انگلیسی 👈 دل ➖ heart
پورواهندواروپایی 👈 دل ➖ ĝhrd
🔸 برای دیدنِ هم ریشه های جزءِ دومِ #هرداستن بروید به: #affair
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی
دلگرمی، دلگرم، دل قرص بودن
اِطمینان: ١. دلگرمی، آرامش، بی - خطری، ایمنی ۲. باور، باورداشت، خوشگمانی، بیگمانی، دلپُری، آسودەدلی، دل - آسودگی، اُستوانی، اُستیگانی
اطمینان دادن: اِستاماندن
اطمیان یافتن: اِستامیدن
اطمینان: اِستامی٬ اَگُمانی
مطمئن شدن از
چون زبان عربی امروز برساخته ایرانی ها است ، خیلی از واژه ها ریشه ایرانی دارند ، باید بر رسی شود ، به ویژه درباره واژه هایی که با واژه های ایرانی مانندگی دارند :
طمن ( ریشه اطمینان ) که آشکارا پسوند ایرانی دارد ، درست مانند واژه های امین و ایمن
... [مشاهده متن کامل]
" من" یا " مین" پسوند ایرانی هستند ، مانند یاسمن ، یاسمین ، رامین ، دامن و . . .
ناگفته نماند که بیش از نود درصد زبان عربی امروز وام واژه است .
زبان عربی امروز ، زبانی ساختگی است که ایرانی ها به سفارش اموی ها اونو ساختن و همه واژه هاش ایرانی اند ( تا هفتاد درصد ) و مانده هم عبری و سریانی و . . . حتا واژه الله سریانی است ، بنابر این ریشه این واژه را نیز در زبان های دیگر باید جستجو کرد
خوش گمانی
دل آسودگی ، خاطر جمعی ، خاطر آسودگی
آسودگی ، آرامش
خوش گمان/خوش گمانی
کیفیتی که در آن فرد به جوهره وجودی خود وصل شده است
دل ایستار
باور استوار
باور درونی
باور ژرف
باورمندی
باورمند بودن
باور
باور قلبی
باور درونی
باورمند بودن
باورمندی
یقین
این واژه عربی است و پارسی آن آستاریت می باشد که از اوستایی: اَستَرِتَ ساخته شده است. همچنین، ویشرام که از سنسکریت: ویشرَم ساخته شده است
اطمینان: دل استواری؛ استواردلی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)