اطلاع = هَشَن
اطلاع: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست:
آویست āvist ( اوستایی: آویستی āvisti ) .
نیشتا nishtā ( سغدی: nishtāy ) .
اطلاعات: آویستِل āvistel ( اوستایی با پسوند جمع لکی اِل ) .
... [مشاهده متن کامل]
اطلاع ثانوی: آویستا بیدیگ āvistābidig ( اوستایی - میانوند الف و واژه ی پارتی بیدیگ )
ازدایش
همخانواده با واژه طلا یا تلا است که از آن طلوع و . . . ساخته شده است ، ریشه این واژه به زبان های ایرانی بر می گردد
از طلع ، واژه هایی در پایان عین دارند ، برگرفته از زبان های ایرانی است و اصل این واژه تل است که در زبان های ایرانی و سانسکریت یا انگلیسی و آلمانی و . . . همخانواده اند باید معنی آن را یافت ولی گویا با واژه طلا یا تلا همخانواده است
واژه اطلاع پارسی است. عربی آن إشعار این واژه اطلاع صد درصد پارسی است.
در پارسی میانه �آگاسی� و �اَزد� است که آگاسی امروزه به دیس آگاهی درآمده.
خبردار. . . . . اگاهی. . . مطلع. . . . .
《 پارسی را پاس بِداریم》
اِطِّلاع
واژه ای اَست که بُن وَ سِتاکِ آن پارسی وَلی دَر دَستگاهِ واژه سازیِ اَرَبی گَردانده ( صَرف ) شُده اَست . سِتاکِ اِطِّلاع اَز ریشه یِ طَلَعَ به مینه یِ روشَنی دَر ریختارِ ( باب ) اِفتِعال بَرساخته شُده وَ می گُمانَم که بَرایِ داشتِ واتِ ط به جایِ واتِ ت دَر اِفتِعال واتِ ت زُدوده و واتِ ط را دوبار می لَبَند یا تَلَفُّظ می کُنَند.
... [مشاهده متن کامل]
سِتاکِ طَلَعَ بَرمی گَردَد به تَلا = زَر دَر پارسی ، دَر زَبانِ اَرَبی به تَلا/ تِلا ذهب می گویَند. اَگر بِخاهیم اَز این ریشه یِ پارسی کارپایه وَ واژه هایی بَرسازیم :
تَلیدَن ، تَلانَدن ، تَلَنده ، تَلِش ، تَلاک ، تَلانه وَ . . .
تَلیدَن را این گونه می تَوان پِیمید/ فَهمید که با دانِستَن یا دیدَنِ چیزی یا نَهاده ای آن چیز بَرای کَسی روشَن می شَوَد وَ اَز تاریکی بَرمی آیَد.
هَر چَند واژه های اَزدیدَن ، اَرداییدَن هَم پَزیرُفتَنی ست.
واژه هایِ پیش نَهادی دیگَر :
پیش شِناختَن ، پیش دانِستَن ، بَردانِستَن ، اَزشِناختَن ،
زُشناختَن ، اَزدانِستَن ، اَفروزیدَن ، اَزروختَن
واژه یِ آگاهی بَرابَر نَهادِ وُقوف اَست.
برابر پارسی ( اطلاع ) ، واژه ( اَزدا=information ) می باشد. رویه ی 300 از نسک بنیادهای منطق نگریک ترگویه ای از ادیب سلطانی. ( اطلاعات= اَزداها )
واژه ( اَزدِش ) را نیز می توان به جای ( اطلاع ) بکار برد.
... [مشاهده متن کامل]
همچنین است:
informative = اَزدمند=آگاهی بخش= دارای اطلاعات
informativeness = اَزدمندی= آگاهی بخشی
inform = ازدیدن ( بُن گذشته=ازدید - بن آینده=اَزد ) =اطلاع دادن=آگاهی رساندن
اینرا هم اطلاع داشته باشید که فقط دو تن از معلم ها متاهلند.
دانش
دانستن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)