اصلی

/~asli/

    original
    fundamental
    basic
    essential
    principal
    main
    cardinal
    arch
    arch-
    broad
    capital
    central
    chief
    elemental
    focal
    grand
    head
    home
    inherent
    intrinsic
    key
    leading
    master
    mother
    parental
    pirmary
    predominant
    premier
    primal
    prime
    primitive
    primordial
    pristine
    radical
    seminal
    staple
    ultimate
    vital
    [gram.] cardinal
    stellar

مترادف ها

elementary (صفت)
ابتدایی، اصلی، مقدماتی

primary (صفت)
ابتدایی، اصلی، مقدماتی، عمده، اولیه، نخستین، ابتدای

initial (صفت)
ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز

aboriginal (صفت)
بومی، قدیم، اصلی

primitive (صفت)
پیشین، قدیم، اصلی، بدوی، اولیه

main (صفت)
اصلی، کامل، تمام، مهم، نیرومند، عمده، با اهمیت

original (صفت)
اصلی، اصل، اصیل، بدیع، مبتکر، ابتکاری، بکر

principal (صفت)
اصلی، مهم، عمده

basic (صفت)
اصلی، تهی، اساسی، بنیادی، پایه ای، بنیانی

net (صفت)
اصلی، خالص، اساسی، ویژه، خرج دررفته

genuine (صفت)
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی

prime (صفت)
اصلی، باستانی، بهترین، برجسته، عمده، درجه یک، اولیه، اول، نخستین، نخست

essential (صفت)
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی

head (صفت)
اصلی، بزرگ، عمده، فوقانی، بزرگتر

organic (صفت)
اصلی، حیوانی، ذاتی، اساسی، بنیانی، الی، عضوی، سازمانی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی

arch (صفت)
اصلی، فریبنده، ناقلا، شیطان

inherent (صفت)
اصلی، چسبنده، ملازم، ذاتی، طبیعی

intrinsic (صفت)
شایسته، اصلی، حقیقی، ذاتی، باطنی، طبیعی، روحی، ذهنی

innate (صفت)
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد

fundamental (صفت)
اصلی، اساسی، بنیادی، بنیانی، تشکیل دهنده، واجب

cardinal (صفت)
اصلی، اساسی

immanent (صفت)
اصلی، ماندگار، در همه جا حاضر، دارای نفوذ کامل در سرتاسر جهان

normative (صفت)
اصلی، قانونی، اصولی، هنجاری، معیاری، قاعده ای

germinal (صفت)
اصلی، بدوی، جنینی، نطفه ای، تخمی، جرثومه ای

first-hand (صفت)
اصلی، مستقیم

seminal (صفت)
اصلی، بدوی، نطفه ای، وابسته به منی

ingrown (صفت)
اصلی

quintessential (صفت)
اصلی، جوهری

primordial (صفت)
اصلی، اساسی، بسیار کهن، خاستگاهی، اصل نخستین

elementarily (قید)
ابتدایی، اصلی

پیشنهاد کاربران

اسپوهر
سلیم
اصلی: در جاهایی هم معنای گزین، گزینشی دارد مانند: اسم اصلی تو چیست؟ یعنی نام گزینشی تو چیست؟
پیشنهادِ واژه : " فَرکرده" به چمِ "اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته":
در زبانِ سانسکریت واژه یِ " prā. kr̥ta" به چمِ " اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته" بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

بررسیِ تکواژها:
1 - " pra/prā" همان " فَر/فرا " در زبانِ پارسی است.
کاربردِ پیشوندِ "پرَ: pra" در سانسکریت و " فرَ:fra" در زبانهای اوستایی - پارسیِ میانه و " فَر:far" در زبانِ پارسیِ کُنونی:
1. 1 - پیش، جلو، به پیش، پیشین
1. 2 - آغاز، شروع، نخست، اول، ابتدا، گامِ اول
( نکته 1: گزینه یِ 1. 2 به گزینه یِ 1. 1 فروکاستنی است؛بسنجید با واژگانِ " پیشگفتار، پیش درآمد و. . . )
( نکته 2: برایِ دیدنِ نمونه هایی از کاربردِ گزینه 1. 2 در بالا می توان به واژگانِ " فرَدُم، فرَگانستن و. . . " از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نگریست. )
2 - واژه یِ "kr̥ta " از زبانِ سانسکریت همان " کَرتَ: karta " و " kərəta " از زبانِ اوستایی و همان " کَرده" از زبانِ پارسی است که همگیِ آنها صفتِ مفعولیِ " کَر: kar" هستند و کارواژه یِ " کَردن = کَر دَن" در زبانِ پارسی نیز از همین ریشه یِ " کَر: kar" می باشد.
( نیاز به یادآوری است که آوایِ r̥ از زبانِ سانسکریت، به ریختهایِ " ar، ərə ، arə " در زبانهایِ اوستایی - پارسی تَراآمدنی است. دراینباره می توانید به پسگشتهایی در زمینه یِ آواشناسیِ واژگانِ سانسکریت بنگرید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
با بررسیِ گزینه هایِ 1. 2 وَ 2 در بالا به آسانی می توان دریافت کرد که واژه یِ " prā. kr̥ta" به ریختِ " فَرکرده" در زبانِ پارسی بازیافتنی است و از همین رو می توان کارواژه یِ " فَرکردن" را نیز برپایه یِ چمهایِ واژه یِ " فَرکرده" بیرون کشید.
من گمان می کنم بتوان برایِ واژگانی همچون " primitive" و . . . از این واژگان بهره جُست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
فرهنگ سَنسکریت - فارسی ( جلالی نایینی )

اصلیاصلی
اَصلی: ١. راستین ٢. کانونی؛ یکمی، نخستی، نخستین، آغازین؛ مهادین، نهادی، گوهری، مادی، معنوی؛ شیرازەای، ریشەای، جمی، پایەای، بیخی، بنیانی، بنیادی، بنی؛ مهم؛ کلان، بزرگ ٣. بی - آلایش ۴. درست ۵. سرشتی، درونی
کانونی ( در بسیاری باره ها )
کانون به آرش مرکز، اصل و برخی دیگر از واژه های از ریشه عربی راه یافته بزبان پارسی یا کژدیسه شده از سوی ایرانیان خودشیرین دوره های گوناگون تاریخی است که برای عرب های فرمانروا بر میهن مان دست و دلبری کرده یا بکارگرفته شده از سوی آخوندهای یکی از دیگری نادان تر ایرانی تبار و همه ی دیگر روشنفکرهای کون تنبل ایرانی است که بخود اندکی رنج کار بیش تر در این زمینه که به برجسته ترین شناسه ی ایران و ایرانی رپت ( ربط ) دارد، نداده و نمی دهند؛ بگونه ای که چون نمونه ای چشم آزار، واژه ی پارسی �تراز� را با طای دسته دار ( طراز ) که سزاوار هرچه نابدترشان است، می نویسند.
...
[مشاهده متن کامل]

اصلی یعنی حقیقی، واقعی
راستین، گوهرین
برجسته ( در برخی باره ها )
نمونه:
هم اکنون ستیزابزارِ ( سلاح ) گرم، شَوَندِ ( عامل ) برجسته ی ( اصلی ) مرگ هنسان ( افراد ) زیر ۱۹ سال در �ایالات متحد� است.
پایه، محوری
در پارسی میانه �ماتَک� و �بُنیک� می گفتند و می توان بکاربرد.
ریشه ای
عینی
اصلی یعنی واقعی
اسم دختر های ترکیه رو معمولا این میزارن
بهترین و زیبنده ترین برابر برای واژه تازی اصلی واژگان
گهری ، پایه ای ، بنیادی ، بونیک ، ریشه ای ، بونی ، هسته ای و آغازین میباشد
حقیقی
Real
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس