watery (صفت)ابدار، رقیق، ابی، تر، ابکی، پر اب، اشکبارwet (صفت)خیس، مرطوب، تر، بارانی، اشکبارtearful (صفت)گریان، اشکبارlachrymose (صفت)اشکی، اشکبار، اشک زا، غصه دار
دریا شدن دیده ؛ سخت اشکبار شدن چشم. پر شدن دیده از اشک :پر نشد چون صدف از لؤلؤ لالا دهنیکه نه از حسرت او دیده ما دریا شد. سعدی. بس دیده که شد در انتظارتدریا و نمی رسد به ساقت. سعدی ( ترجیعات ص 637 ) .چشمان اشکبار میشه Streaming eyesاشک آلودگریان+ عکس و لینک