اشکال

/~aSkAl/

    complication
    difficulty
    doubt
    embarrassment
    hitch
    knot
    matter
    rub
    severity
    trouble
    bind

فارسی به انگلیسی

اشکال ایجاد کردن
embarrass, hinder

اشکال تراشی
creating difficulties, making difficulties, creating or making

اشکال تراشیدن
to make difficulties, to obstruct

اشکال در متقاعد کردن دیگران
credibility gap

اشکال مالی
embarrassment

مترادف ها

hardness (اسم)
شدت، سختی، اشکال، سفتی، دشواری

difficulty (اسم)
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه

worriment (اسم)
پریشانی، غم زدگی، ناراحتی، اضطراب، اشکال

burble (اسم)
بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت

impediment (اسم)
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع

bug (اسم)
احمق، ساس، سرخک، اشکال، حشره، گیر، جوجو

handicap (اسم)
مانع، نقص، اشکال، اوانس، امتیاز به طرف ضعیف در بازی

drawback (اسم)
مانع، علت، اشکال، زیان، بی فایدگی

disadvantage (اسم)
اشکال، زیان، ضرر، وضع نامساعد، بی فایدگی

node (اسم)
ورم، اشکال، بر امدگی، گره، دشواری، غده

traverse (اسم)
اشکال، مسیر، عبور جاده، حجاب حاجز، درب تاشو، مانع حائل

spinosity (اسم)
اشکال، دشواری، خارداری، سیخ داری، وضعیت غامض، چیز نوک تیز

nodus (اسم)
گرفتاری، اشکال، گره

پیشنهاد کاربران

گرفتاری، گره،
پیچیدگی
چالش
اِشکال در زبان لارستانی ( اَچُمی ) یعنی پازن
چیز مهمی که امروز فهمیدم این است که کَ لی که معنای کچلی میدهد با واژه دَکِلِستِن مازندرانی یکی می باشد و به معنای ریختن و ریخته شده میباشد پس ک َ ل شدن همان ریخته شده است و در کلانتر هم به دلیل اینکه در قدیم همانطور که دوستان گفتند قلندران = calander صورت خودرا میتراشیدند به آنها اطلاق شد , کِل به چم جا و خانه و در کِرک کِلی مازندرانی ( خانه مرغ ) کِلی او / کیله او ( خانه آب = جوی ) و . . . دیده شده
...
[مشاهده متن کامل]

از اینرو میتوان فهمید کال به چم خشکی که در میانکاله آنرا داریم از فعل دکلستن آمده و کال تغییر یافته کَ ل است و به میوه های نرسیده و خشک کال و به ادم های کچل ک َل گفتند . همچنین در زبان مازندرانی به اصلا و هیچ ( تمامیت در چیزی ) دَ کال میگویند و باز نشان از این دارد برای اشاره به تمامیت چیزی از ک ُ ل / ک َ ل یا کلاً استفاده میشده . پس یکی دیگر از مشتقات آن بطور کل و کامل است.
پس داریم
کِ ل / ک ِ لی / کیله = خانه ( جایی که خشک باشد )
ک َ ل / کال = خشک و ریخته شده ( کلانتر = قلندر = کامل خشک و ریخته شده => اشاره به بی مویی و تاس بودن زیاد آنان )
کُ ل = بطور کل و کامل ( تماما )
کال = در جایی دیگر از این خشک بودن = کال برای شمارش نیز بهره شد ( چند کال گردو = چند عدد گردو ) همچنین در زبان لاتین نیز برای شمارش از واژه calculator بهره میشود که باز نشان از این دارد قلندران = کالندران = کلانتران کارشان ستاره شناسی و حساب رسی بوده / اصطلاح اینکه میگویند با من خشکه حساب کن هم بسیار شکآور به اسن است که خشکه همان کال میشود پس => با من نقداً و شمرده حساب کردن هم از همینجا آمده
واژه دکال دقیقا زمانی در زبان مازندرانی بکار میرود که بخواهیم در پاسخ به ادعاهای یک فرد بگویم تازه تو هم مثلا ادم شدی و . . . ( یعنی بحساب آوردن ملاک بوده ) پس کال و دکال یعنی حساب آوردن و دکال یعنی تو را هم بحساب می آیی؟؟ همچنین دکال میتواند از دک کال آمده باشد یعنی ادعای حساب شدن را داشتن که باز هم سخن بنده را تایید میکند ( دک و پوز = ادعا ) خود دک با داک / دکان و . . همریشه است یعنی جلو آمده و در داکی =docky یعنی منقار جلو آمده دوک نیز در زبان مازندرانی یعنی جلو آمده ( دوک سوال = به کسی که پیشانی اَش جلو آمده باشد گفته میشود )
آیا واژه call یعنی فراخواندن نمیتواند رپتی به این داشته باشد؟؟؟ فراخواندن جهت شمارش و حساب آوری بوده پس آیا نمیتوان فهمید call لاتین همان کال ایرانیست اما با کاربردی دگردیس شده؟؟
هیکل / پیکر / کران / کلان / کال / کُل / کَل ( خشک شده = موهای ریخته شده ) / شِکل / شِکِل ( واحد پول اسراییل ) / دکال ( در زبان مازندرانی یعنی ادعای حساب داشتن = شمرده شدن ) همگی به حد و حدود و تعداد و خشکی و خشکه حساب کردن اشاره دارد مثلا در واژه شِکل = شِ کل یعنی از کِل آمده از پیکر و حد و کران آمده = پیکر دار
پس میتوان فهمید هیکل همان پیکر بوده اما با اوازی دیگر یعنی پی - - > هی و کر - - - > کل شده و هر دو یکی باشند.

واژه اشکال
معادل ابجد 352
تعداد حروف 5
تلفظ 'eškāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [مٲخوذ از عربی: شکال] [قدیمی]
مختصات ( ~. ) ( اِ. )
آواشناسی 'aSkAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
ارمنی: "սխալ "mistake, error
سنسکریت: "स्खलति "to stumble
نیاهندواروپایی: "skʰal "to stumble*
اِشکال
در پارسی میانه ( ساسانی ) :دوشواری ، انآسانی ، اَخِواری
امروزه :دُشواری ، ناآسانی ، اَخِواری ( ناخِواری )
می توان دشواری و ناسانی را بکاربرد.
خطا
آیا می دانید کلمه اشکال :مفردش را بنویسید
اشکال

اشکال: این کلمه عربی است و بنابراین با ک نوشته می شود و نه "گ". گاهی آن را به صورت اشگال می نویسند و تلفظ می کنند و غلط است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۸. )
اشکال خود واژه ای ایرانی است
اشکال =اش ( پافشاری، بسیاری، زیادی ) کال ( نارس، نپخته، نارسا، ناکامل )
در کل به چم بسیار ناکامل و کاستیمند است
اشکال :واژه آریایی اشکال به معنای ایراد از واژه سنسکریت skhalita स्खलित به معنای اشتباه ( انگلیسی mistake ) ستانده شده همانطور که در ارمنستان به شکل سخال սխալ sχɑl و در همین معنا به کار میرود. بدینسان روشن می شود که واژه اشکال ( ایراد ) با لغت عربی اشکال دشواری - مشکل شدن ) همریشه نیست.
مشکل ها، سختی ها، دشواری ها

شکل ها ، چهره ها
اشکال :واژه آریایی اشکال به معنای ایراد از واژه سنسکریت skhalita स्खलित به معنای اشتباه ( انگلیسی mistake ) ستانده شده همانطور که در ارمنستان به شکل سخال սխալ sχɑl و در همین معنا به کار میرود. بدینسان روشن می شود که واژه اشکال ( ایراد ) با لغت عربی اشکال دشواری - مشکل شدن ) همریشه نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

منبع : http://parsicwords. mihanblog. com/

Drawback
Downside
عیوب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)