اشکار کردن


    unmask
    clear
    demonstrate
    demystify
    disclose
    display
    exhume
    expose
    illuminate
    impart
    manifest
    reflect
    reveal
    speak
    tease
    tell
    unbosom
    uncloak
    uncover
    unearth
    unlock
    betray
    declare
    to reveal
    to divulge
    to detect

مترادف ها

light (فعل)
اشکار کردن، اتش زدن، مشتعل شدن، روشن کردن، برق زدن، اتش گرفتن، بچه زاییدن، اذرخش زدن

display (فعل)
نمایش دادن، نشان دادن، اشکار کردن، تظاهر کردن، نمایاندن، ابراز کردن

announce (فعل)
اگهی دادن، اعلان کردن، انتشار دادن، خبر دادن، اشکار کردن، اخطار کردن، مدرک دادن

air (فعل)
بادخور کردن، اشکار کردن

unfold (فعل)
رها کردن، اشکار کردن، فاش کردن، باز کردن، اشکار شدن، تاه چیزی را گشودن

reveal (فعل)
اشکار کردن، معلوم کردن، فاش کردن، ظاهر ساختن، ظاهر کردن

bare (فعل)
اشکار کردن، برهنه کردن، عاری ساختن

disclose (فعل)
اشکار کردن، فاش کردن، باز کردن

uncover (فعل)
اشکار کردن، برهنه کردن، کشف کردن، سرپوش برداشتن از

quarry (فعل)
اشکار کردن

wreak (فعل)
اشکار کردن، انتقام گرفتن

پیشنهاد کاربران

آشکار نمودن در جدول =جلوه
Let on
lay open
مکشوف داشتن ؛ آشکار ساختن. ظاهر کردن : باید که پیش خلق ، معایب صاحب خود مستوردارد و محاسن مکشوف تا متخلق بود به اخلاق ربانی. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 242 ) .
پرده از روی چیزی برگرفتن ؛ آشکار ساختن. فاش نمودن. برملا ساختن :
این سفره ز پشت بار برگیر
وین پرده ز روی کار برگیر.
نظامی.
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کار برنگرفت.
نظامی.
...
[مشاهده متن کامل]

چون پرده ز راز برگرفتم
بدرود که راه درگرفتم.
نظامی.
سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها
این بار پرده از سر اسرار برگرفت.
سعدی.
همی گدازم و می سازم و شکیبائیست
که پرده از سر اسرار برنمی گیرد.
سعدی.

نمایانیدن/نمایاندن
- به منصه ٔ ظهور رسانیدن ؛ آشکارا ساختن و به نظر همگان رسانیدن : عزم جزم کردم که. . . هر چهار عقد از عقود دوازده گانه را در درجی درج کرده به منصه ٔ ظهور رسانم. ( حبیب السیر چ خیام ص 5 ) .
اِظهار کَردن، اِفشاء کَردَن،
بروز دادن
اشتهار
افشا، ابراز، بروز
استنکار
ابراز
بروز
ابانت
اعلان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس