اشکار شدن


    appear
    clear
    leak
    out
    shine
    transpire
    to become manifest
    to be revealed
    manifest

فارسی به انگلیسی

اشکار شدن پی درپی
haunt

مترادف ها

unfold (فعل)
رها کردن، اشکار کردن، فاش کردن، باز کردن، اشکار شدن، تاه چیزی را گشودن

peep (فعل)
جوانه زدن، جیر جیر کردن، از سوراخ نگاه کردن، با چشم نیم باز نگاه کردن، اشکار شدن، جیک زدن

پیشنهاد کاربران

مکشوف شدن ؛ آشکار شدن. فاش شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : هرگاه که وجه صفتی جدید بر ایشان مکشوف می شود ذوقی تازه به دل ایشان می پیوندد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 34 ) .
ظهور . . . .
در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش
ما هیچ نگفتیم و حکایت بدر افتاد.
سعدی.
به در افتادن ؛ آشکار شدن. روشن شدن. بیرون افتادن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
پیرانه سرم عشق جوانی بسر افتاد
وآن راز که در دل بنهفتم بدر افتاد.
حافظ.
جلوه کردن
- به منصه ٔ ظهور رسیدن ؛ آشکارا شدن و به نظر همگان رسیدن.
مشهود افتادن
به ظهور رسیدن:آشکار شدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۶۳ ) .
( برگرفته از یادداشت جناب علی باقری )
اشتهار
ظهور
انهاج
اسفار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس