اشکار

/~ASkAr/

    lucid
    apparent
    blatant
    broad
    explicit
    clear
    conspicuous
    decided
    definite
    distinct
    evident
    express
    forth
    manifest
    obvious
    open
    open-and-shut
    out
    outward
    overt
    palpable
    patent
    plain
    pointed
    prominent
    public
    self-evident
    self-explanatory
    sharp
    speaking
    transparent
    visible
    [adv.] openly

فارسی به انگلیسی

اشکار ساختن
divulge

اشکار سازی
demonstration, disclosure, disinterment, exposé, manifestation, revelation, unveiling, expos, divulgence, illumination

اشکار شدن
appear, clear, leak, out, shine, transpire, to become manifest, to be revealed, manifest

اشکار شدن پی درپی
haunt

اشکار گویی
explicitness

اشکار گویی کردن
profess

اشکار نکردن
disguise

اشکار کردن
unmask, clear, demonstrate, demystify, disclose, display, exhume, expose, illuminate, impart, manifest, reflect, reveal, speak, tease, tell, unbosom, uncloak, uncover, unearth, unlock, betray, declare, to reveal, to divulge, to detect

مترادف ها

out (صفت)
خارج، خارجی، اشکار، بیرونی، حذف شده، افشاء شده

clear (صفت)
صریح، معلوم، ظاهر، اشکار، پیدا، باصفا، طاهر، صاف، زلال، واضح، شفاف، بارز، جلی، سلیس، روان، ساطع

explicit (صفت)
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح

plain (صفت)
ساده، اشکار، پهن، صاف، واضح، عادی، سر راست، برابر، هموار، بد قیافه، رک و ساده

apparent (صفت)
معلوم، ظاهر، مسلم، اشکار، پیدا، واری مسلم

open (صفت)
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، روباز، بی ابر، مفتوح، ازاد، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه

bare (صفت)
ساده، اشکار، عریان، لخت، عاری

signal (صفت)
اشکار

open-and-shut (صفت)
ساده، کاملا، اشکار، واضح، خیلی سهل

manifest (صفت)
ظاهر، اشکار، بارز، ساطع، فاش

obvious (صفت)
ظاهر، اشکار، بدیهی، مشهود، واضح، مفهوم، هویدا، فاش، علنی، مریی

flagrant (صفت)
زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا

evident (صفت)
ظاهر، اشکار، پیدا، بدیهی، مشهود، سلیس، ساطع، مفهوم

patent (صفت)
ظاهر، اشکار، امتیازی، ازاد، دارای حق امتیاز، گشاده، بوسیله حق امتیاز محفوظ مانده

crying (صفت)
اشکار، خروشان، گریان، مبرم، جار زننده

public (صفت)
اشکار، اجتماعی، عمومی، همگانی، همگان، ملی

conspicuous (صفت)
ظاهر، اشکار، انگشت نما، پدیدار، توی چشم خور

overt (صفت)
معلوم، اشکار، واضح، عمومی، فاش، نپوشیده

palpable (صفت)
اشکار، واضح، قابل لمس، پرماسیدنی، حس کردنی، پر ماس پذیر

self-explaining (صفت)
اشکار، بدیهی، واضح، واضح فی نفسه، بی نیاز از توصیف

self-explanatory (صفت)
اشکار، بدیهی، واضح، واضح فی نفسه، بی نیاز از توصیف

semblable (صفت)
مشابه، شبیه، اشکار

transpicuous (صفت)
روشن، اشکار، واضح، شفاف، فرا اشکار

پیشنهاد کاربران

وغست
باین
آشکار_عیان_پیدا_هویدا_واضح_نمایان_پیدا
شکار
. . . و شیر باز اگر در میان اشکار خرگوش گوری بیند دست از خرگوش بدارد. . .
کلیله و دمنه نصرالله منشی
منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
اشکار
پیدا, برملا، عیان
آشکاَر
نَهارا ( املاء صحیح آن "نَهاراً" )
واژه آشکار
معادل ابجد 522
تعداد حروف 5
تلفظ 'āš[e]kār
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: āškārāk، مقابلِ پنهان] ‹آشکارا، آشکاره›
مختصات ( شْ یا ش ِ )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
ضاحی
نهارا
ناملفوف . [ م َ ] ( ص مرکب ) بدون لفافه . در لفافه پیچیده ناشده . عریان . برهنه . آشکار.
جلی . . .
بارز . . . .
نمایان
محصص
ِاشکاردَنْ
در گویش لری بختیاری به معنی سپاسگزاری کردن ، قدردانی کردن ، بیان خوبی دیگران در حق خود است .
پیدا شدن
بدیهی، برملا، بی پرده، بین، پدیدار، پیدا، جلوه گر، جلی، جهر، ذایع، رک، روبرو، روشن، صریح، ظاهر، علنی، عیان، فاحش، فاش، مبرهن، محرز، محسوس، مرئی، مشخص، مشهود، معلوم، معین، منجلی، نامستور، نمایان، نمودار، واضح، هویدا

آشکار
دکتر کزازی در مورد واژه ی آشکار می نویسد : ( ( آشکار ریخت کوتاه شدهی " آشکارا " در پهلوی آشکاراگāškārāg می تواند بود ) )
تویی کردهٔ کردگار جهان
ندانی همی آشکار و نهان
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 186 )
هویدا
علنی
برملا
واضح - پیدا - معلوم

بارز
در زبان ترکی استانبولی می شود: بلیرگین
بدیهی
مبرهن
پیدا
در جدول کلبه و سرگرمی. . . معنای آشکار:واضح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس