خو گرفتن، اشنا شدن، اشنا کردن، عادت دادن، معتاد ساختن، انس گرفتن، عادی کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
پیوستن وصال ؛ آشنا شدن. مصاحب گردیدن :
وی امسال پیوست با ما وصال
کجا داندم عیب هفتاد سال.
سعدی.
وی امسال پیوست با ما وصال
کجا داندم عیب هفتاد سال.
سعدی.
ملاقات کردن
اشنا شدن با کسی ( اولین بار کسی را دیدن )
I met my husband at university من برای اولین بار در دانشگاه با شوهرم اشنا شدم
Kian, come and meet Jane کیان، بیا و با جانی اشنا بشو