اشعه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پرتو، فروزه، فروغ، تابش، روشنایی ( دری )
پرساو parsāv ( سغدی: پرثاو parşāv )
فراداب farādāb ( سغدی: fradāb )
تغرئ رتاچصلا اذخت� ذئب نباا
به کُردی جنوبی یا پَهلَوانی ( کرمانشاهی، ایلامی، کَلّهُری. . . ) =پِرشَه🌷
تازیانه ٔ زرین . [ ن َ / ن ِ ی ِ زَرْ ری ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجازاً اشعه ٔ خورشید است : به سر تازیانه ٔ زرین شاه گردون گرفت عالم صبح . خاقانی .
اشِعّه: این کلمه جمع است و مفرد آن شعاع به معنای "پرتو "است بنابراین اشعه ها صحیح نیست و به جای آن باید گفت" اشعه" یا" شعاع ها" یا "پرتوها"
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۷. )
نوعی اشعه = لیزر
ریون