اشتغال

/~eSteqAl/

    being inflamed
    inflammation
    blazing
    ardour
    enthusiasm
    employment
    occupation
    engagement
    work
    working

فارسی به انگلیسی

اشتغال به تحصیل دارد
he is studying.

اشتغال ذهن
obsession

اشتغال فکری
preoccupation

اشتغال ورزیدن به
to occupy oneself with, to address

مترادف ها

office (اسم)
مسئولیت، کار، منصب، وظیفه، خدمت، دفتر، اداره، اشتغال، مقام، شغل، دفتر کار، محل کار، احراز مقام

engagement (اسم)
نامزدی، سرگرمی، اشتغال، عهده

occupation (اسم)
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل

busyness (اسم)
اشتغال، اشغال

پیشنهاد کاربران

پیشه مندی
اشتغال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
فیدار fidār ( دری )
🇮🇷 واژه ی برنهاده: پیشه وری 🇮🇷
مشغول بودن
همه وزن کلمات ( اکبر ، معقول، منصور ، اشتغال )
سرگردانی
پیشه وری
شاغل = پیشه ور
اشتغال = پیشه وری
کارورزی
ب. الف. بزرگمهر دهم امرداد ماه ۱۳۹۲
http://www. behzadbozorgmehr. com/2013/08/blog - post. html
واژه ی �کارورزی� در سنجش با واژه ی �کارگماری� از آرش باریک تری برای واژه ی از ریشه عربی �اشتغال� برخوردار است. واژه ی �سرگرمی� نیز در چارچوب دستوری، بیش تر همتراز �مشغولیت� است.
...
[مشاهده متن کامل]

افروزش
1_ اشتغال: انجام دادن کاری در راستای برآورده کردن نیازهای زندگی. ( مهندسی سیاست/امرائی، حسن/شوکا، تهران 1388 ) ص199
2_ حسن امرائی عبدولی اشتغال را به زبان ساده این گونه تعریف می کند: جایی از درآمد مالی که در نتیجه ی آن بتوان ابتدایی ترین شکل زندگی در هر زمانی را متناسب با نیازمندی های آن فراهم نمود. ( مهندسی سیاست/امرائی، حسن/شوکا، تهران 1388 ) ص199
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس