اشتباه کردن


    err
    goof
    perpetrate
    mistake
    slip
    snafu
    trip
    to make a mistake or an error

مترادف ها

slip (فعل)
گریختن، اشتباه کردن، سریدن، از قلم انداختن، لیز خوردن، لغزیدن

mistake (فعل)
اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن، خبط کردن، درست نفهمیدن

miscarry (فعل)
بچه انداختن، سر خوردن، اشتباه کردن، خیط و پیت شدن، عقیم ماندن، صدمه دیدن، بجایی نرسیدن، نتیجه ندادن

fluff (فعل)
باد کردن، اشتباه کردن، نرم کردن، کرکدار شدن، خبط کردن

miss (فعل)
گم کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، نداشتن، فاقد بودن، از دست دادن، احساس فقدان چیزی را کردن

fumble (فعل)
اشتباه کردن، سنبل کردن، من من کردن، لکنت زبان پیدا کردن، کورکورانه جلو رفتن، توپ را از دست دادن

blunder (فعل)
اشتباه کردن، کوکورانه رفتن، سهو کردن، دست پاچه شدن و بهم مخلوط کردن

gaffe (فعل)
اشتباه کردن

hallucinate (فعل)
اشتباه کردن، هذیان گفتن، حالت هذیانی پیدا کردن، هذیانی شدن، گرفتار اوهام و خیالات شدن

slip up (فعل)
اشتباه کردن، شکست خوردن

miscue (فعل)
اشتباه کردن، بخطا زدن

پیشنهاد کاربران

رَمژَکیدن = اشتباه کردن
دچار کج فهمی شدن - فهم نادرست - بدفهمی
Make a mistake = اشتباه کردن
◀️He made a couple mistakes tho like using ”was” instead of ”were” while talking about where his siblings were born
غلطکاری
خطا کردن
دچار اشتباه شدن

بپرس