اسکلت

/~eskelet/

    frame-work
    shell
    skeleton

فارسی به انگلیسی

اسکلت جانور را برای نمایشگاه اماده کردن
mount

اسکلت محوری
axial skeleton

مترادف ها

frame (اسم)
ساختمان، بدن، تنه، قاب، اسکلت، چهارچوب، قاعده، چارچوب، سفت کاری

skeleton (اسم)
ساختمان، استخوان بندی، شالوده، طرح، اسکلت، کالبد، طرح ریزی

chassis (اسم)
شاسی، اسکلت، شاسی اتومبیل، کالبد

staging (اسم)
نمایش، اسکلت، چوب بست، رانندگی کالسکه، برصحنه اوری

پیشنهاد کاربران

واژه اسکلت
معادل ابجد 511
تعداد حروف 5
تلفظ 'eskelet
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [فرانسوی: squelette]
مختصات ( فره )
آواشناسی 'eskelet
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
بهترین واژه جایگزین استخوان بندی است.

استخوانگاه
استخوان
استمان ( Ostemān )
استه: استخوان، پی، اصل، همریشه با استوار و ایستادن و آستانه و استان
مان: مکان، بنا، ساختار، خانه، همریشه با ماندن
چم استمان: ساختار استخوانی، بنای وجودی
فرهنگستان به جای اسکلت استخوانگان را پیشنهاد داده است که همیشه چم و معنی درست را نمی رساند، برای نمونه در اسکلت فیبری منظور ما ساختار فیبری است نه استخوان
...
[مشاهده متن کامل]

اسکلت ( Skeleton ) [اصطلاح دریانوردی] بدنه کشتی بدون ورقهای داخلی و خارجی .
اسکلت:استخوان پیکر
استه بست

بپرس