آسمان:اِیستادِمان.
مُولَق به لکی یکی از نامهای آسمان است؛
اربُوین و لق لق بچین و " مولق "
شکار وُژمین و َ فرموده حق . سِرُو لکی؛ سرود لکی. شعر لکی .
اگر به لکلک شوی به آسمان بروی .
شکار خودمی به فرمودهء حق.
شعر لکی.
لری بختیاری
آسِمُو، آستِمُو ( asemov, astemov )
سبز خنگ. [ س َ خ ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از فلک. ( آنندراج ) . یا صفت فلک و آسمان و گردون باشد :
پیش رخش تو سبز خنگ فلک
لنگ و سکسک بود بسان کلیج.
عسجدی.
صاحب عادل جمال الدین محمد کآورد
... [مشاهده متن کامل]
سبز خنگ آسمان را حکم او در زیر ران.
( از ترجمه محاسن اصفهان ص 58 ) .
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او بسر درآید بر رخش پا بگردان.
حافظ.
|| اشهب اخضر. . . ( مهذب الاسماء ) . اشهب. ( نوعی از رنگ اسب ) ( اسب ، مادیان ) :
فلک بر سبز خنگی تندخیز است
ز راهش عقل را جای گریز است.
نظامی.
آسمان می تواند از دو بخش آس و مان تشکیل شده باشد. آس مخفف واژه استر یا ستاره در زبان پهلوی است و مان به معنی خانه است گه واژه های ساختمان فارسی و آپارتمان فرانسوی از این واژه هست و مان در زبان کردی تبدیل به مال به معنی خانه شده. پس معنی واژه آسمان کاملا فارسی و به معنی خانه ستاره ها است
واژه آسمان به نظر من می توان به این گونه به واژه نگاه کرد asmmane با تکرار حرف میم m به دو بخش می رسیم نخست Sam به معنی شمارش و بخش دوم man به معنی حدود اندازه
همچنین اگر a یا آ A را با توجه به قدمت واژه منفی کننده یا معکوس کننده بدانیم که به این معنی می رسیم . . بی شمارش و اندازه
... [مشاهده متن کامل]
چیزی که نه قابل شمارش هست و نه می توان اندازه گرفت آن را
اقای امیرحسین رو زبان ترکی که ادعا که میکنید اما ایا رو زبان کره ای هم ادعا دارید؟
کان در زبان کره ای همریشه با خان ترکی است.
پسوند وار امیدوار و، ، به معنای هست ترکی هست. شما ترکی بودن خانوار رو ثابت کردید
لری بختیاری
آسِمُو: آسمان
آستاره، اسّاره:ستاره
واژه آسمان
معادل ابجد 152
تعداد حروف 5
تلفظ 'ās[e]mān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: āsmān]
مختصات ( س ِ ) [ په . ] ( اِمر. )
آواشناسی 'AsemAn
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
... [مشاهده متن کامل]
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
آسمان واژه ای فارسی است و از واژه �آسمن� در فارسی میانه و به معنای سپهر گرفته شده است .
واژه �سما� در عربی از این واژه گرفته شده است.
آس یعنی بیآویز مان هم پسوند نتوانستن است آت بیانداز آتمان نمی توانی بیاندازی آس بیآویز آسمان نمی توانی بیاویزی فضا و جایی که نمی شود چیزی آویخت
ایوان قدس ؛ کنایه از آسمان است :
بگذران مرکب از سپهر بلند
درکش ایوان قدس را بکمند.
نظامی ( هفت پیکر ص 10 ) .
آسمان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " آسمان" می نویسد : ( ( آسمان در پهلوی در ریخت asmān بکار می رفته است . ستاک واژه آس به معنی سنگ می تواند بود. این نام شاید از باوری باستانی به یادگار مانده باشد که بر پایه ی آن، گوهر و گونه آسمان را از سنگ می دانستنه اند. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( به بزم اندرون آسمان سخاست
به رزم اندرون تیز چنگ اژدهاست. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 227. )
آسمان در لغت عرب به هر چیز گفته می شود که در طرف بالا قرار گرفته باشد .
اطلس فلک ؛ کنایه از آسمان. فلک اطلس :
ز اطلس فلکم پرده در طنبی است
بطاقچه مه و خور جام و کاسه حلبی است.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 49 ) .
ز اطلس فلک ار زآن که خلعتی دوزی
بقد معنی قاری قصیر می آید.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 76 ) .
گردنای چرخ. [ گ َ ی ِ چ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسمان. ( برهان ) ( آنندراج ) :
پاکا منزها تو نهادی به امرخویش
در گردنای چرخ سکون و بقای خویش.
خاقانی.
آسمان به زبان سنگسری
آسمون sermon
هِوا heva
چترمینا
تتق نیلی. [ ت ُ ت ُ ق ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) . آسمان. ( فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ) . || ابر سیاه. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تتق و دیگر ترکیبهای آن شود.
آسمان در سنسکریت اصمان aśmAn به معنی زندگی افشان یا زندگی بخش یا پخش کننده ی زندگی است؛ در پارسی باستان اسمانم: asmAnam، در اوستایی: اسانه asAna، و اسن asan و در سغدی سمان smAn، و اِسمانesmAn؛ در پهلوی: اَسمان asmAn و آسمان، AsmAn؛ و در پارتی و مانوی: آسمان AsmAn با همان معنی سنسکریت آن است.
( هوش آباد ) هوش آباد. ( اِ مرکب ) به معنی آسمان است که محل عقل و روح باشد. ( انجمن آرا ) .
آس به معنی سنگ و مان به معنی ماه یعنی سنگ ماه. در اساطیر ایرانی زمین یک سطح چهار گوش با چهار ستون است که بر روی آن آسمان قرار دارد و خورشید و ماه سوراخ هایی هستند که نور را به زمین می رسانند و نور همان خالق اهورامزدا است.
پرده خماهن ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) . فلک. ( رشیدی ) .
قبای زربفت . [ ق َ ی ِ زَ ب َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است در شبهای تاریک بی ابر وآن را قبه ٔ زربفت هم میگویند. ( برهان ) ( آنندراج ) .
طاق دریا شکوه . [ ق ِ دَرْ ش ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه است از آسمان : بر آنم که این طاق دریا شکوه معلق چو دودیست بر اوج کوه . نظامی .
حصار معلق . [ ح ِ رِ م ُ ع َل ْ ل َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حصار فیروزه . کنایت از آسمان . ( مجموعه ٔ مترادفات ) ( آنندراج ) .
گنبد تیزگشت . [ گُم ْ ب َ دِ گ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : پراندیشه از گنبد تیزگشت که فردا به سر بر چه خواهد گذشت . نظامی .
کاسهٔ نگون. [ س َ / س ِ ی ِ ن ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بمعنی کاسه مینا است که آسمان باشد. ( برهان ) .
کاسهٔ مینا. [ س َ / س ِ ی ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) .
آسمان واژه ای پارسی است:
در شاخه آرین:
در ریخت پارسی اوستایی: ASMAN
در ریخت پارسی دوران باستان: ATHANGAINA
در ریخت پارسی پهلوی: ASMĀN
در ریخت کردی: ESMAN
در ریخت پشتو: ĀSMĀN
در ریخت سانسکریت: ASHMAN, ĀSMAN
... [مشاهده متن کامل]
همچنین واژگان همریشه دیگر زبان های هند و اروپایی ( مشاهده در پایین )
پَسگشت ( =مرجع ) : برگه63 از نبیگِ ( فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان پارسی )
گنبدکهن . [ گُم ْ ب َ دِ ک ُ هََ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) فلک . ( مؤید الفضلاء ) .
عالم بالا. [ ل َ م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آسمان . ( ناظم الاطباء ) .
گمان می کنم اینگونه باشد
آ پیشوند منفی ساز
زم ( سَم ) به معنای زمین
آ زَم ( آسَم ) یعنی زمین نه
ان واژگان جمع در پارسی است.
آسمان یعنی تمام جاهایی که روی زمین نیست.
یا اینگونه هم می تواند باشد
... [مشاهده متن کامل]
آ پیشوند منفی ساز
سم، زم به معنای سرما و جای سرد
آسم یعنی جای گرم
ان واژگان جمع است.
آسمان یعنی جایی که همه گرما از آن می آید.
بستگی به قدمت واژه دارد، اما به نظرم یکی از این دو گونه است.
شاید هم هردو معنی را هم زمان باهم داشته باشد، چون خود واژه زمین هم به معنای جای سرد است.
سبز میدان . [ س َ م َ / م ِ ] ( اِمرکب ) کنایه از آسمان . ( ناظم الاطباء ) ( استینگاس ) .
کرسی خداوند ؛ آسمان. ( قاموس کتاب مقدس ) .
تخته نرد آبنوسی . [ ت َ ت َ / ت ِ ن َ دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک . ( انجمن آرا ) . فلک . ( فرهنگ رشیدی ) . فلک البروج . ( ناظم الاطباء ) : بزیر تخته نرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی . نظامی .
لاجوردی طبق ؛ کنایه است از آسمان :
چنان نادر افتاده در روضه ای
که برلاجوردی طبق بیضه ای.
سعدی.
طشت سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
چند خونهای هرزه خواهی ریخت
زیر این طشت سرنگون بلند.
خاقانی.
- کاسه سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
زهر است مرا غذای هرروزه
زین کاسه سرنگون فیروزه.
خاقانی.
گنبد بیستون ؛ کنایه از آسمان. ( یادداشت مؤلف ) :
او راست بنای بیستونی
این گنبد گرد گرد اخضر.
ناصرخسرو.
روضه فیروزه رنگ ؛ کنایه از آسمان. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از برهان ) .
کبود حصار. [ ک َ ح ِ ] ( اِ مرکب ) بمعنی کبود تشت است که کنایه از آسمان باشد. ( برهان ) . کبود حصار. کبود طشت . کنایه از آسمان است . ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . آسمان اول . ( مؤید الفضلاء ) . آسمان . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 10 ) :
... [مشاهده متن کامل]
گذشت عمری تا زیر این کبود حصار
بجرم آدم ماضی مطیع برزگرم .
سنائی .
دیده بانان این کبود حصار
روز کورند یا اولوا الابصار.
خاقانی .
چادر نیلاب کرده ؛ کنایه از آسمان . ( فرهنگ فارسی معین ) :
نام مردی کی نشیند بر تو تا از روی طمع
چون زنان در زیر این نیلاب کرده چادری .
خاقانی ( از فرهنگ فارسی معین ) .
قدح لاجوردی. [ ق َ دَ ح ِ ج ِ وَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان باشد. ( برهان )
پرده نیلگون ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان ) .
سایبان فلک ؛ کنایه از آسمان :
بپرهیز از این سایبان فلک
بسی داند این سایه مکر و حیل.
ناصرخسرو.
نیم خایه چرخ ؛ کنایه ازآسمان است :
ای چتر توزیر سایه چرخ
زردی ده نیم خایه چرخ.
خاقانی ( ازانجمن آرا ) .
شبگون عیار. [ ش َ ن ِ عَی یا ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .
گردان سپهر
سپهر ازرق. [ س ِ پ ِ رِ اَ رَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان :
نیست همتای تو در ظل سپهر ازرق
این نه زرقست بدین گفته نیَم زرق فروش.
سوزنی.
خیمه زنگاری
کنایه از آسمان
کبود غدیر. [ ک َ غ َ ] ( اِ مرکب ) آبگیر کبودرنگ. || کنایه از آسمان است. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 11 ) . کبود حصار. کبود طشت :
ز مهر زورق سیمین ماه بر خورشید
هزار چشمه ٔسیماب از این کبود غدیر.
سعدی ( از مجموعه ٔ مترادفات ) .
و رجوع به کبود طشت و کبود تشت شود.
حلقه ٔ آبگون. [ ح َ ق َ ی ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) .
گنبد کبود. [ گُم ْ ب َ دِ ک َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است.
طاس آبگون. [ س ِ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) به معنی طارم نیلگون است که کنایه از آسمان باشد. ( برهان ) .
- طشت سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
چند خونهای هرزه خواهی ریخت
زیر این طشت سرنگون بلند.
خاقانی.
- کاسه ٔ سرنگون ؛ کنایه از آسمان :
زهر است مرا غذای هرروزه
زین کاسه ٔ سرنگون فیروزه.
خاقانی.
هفت ایوان. [ هََ اَی ْ /اِی ] ( اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است. ( برهان ) .
کبود ایوان. [ ک َ اَی ْ / اِی ْ ] ( اِ مرکب ) کنایه از آسمان است :
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان.
خاقانی.
- ایوان قدس ؛ کنایه از آسمان است :
بگذران مرکب از سپهر بلند
درکش ایوان قدس را بکمند.
نظامی ( هفت پیکر ص 10 ) .
قندیل دو سر
کنایه از آسمان است
عالم بالا
سرای هفت رخشان
کنایه از آسمان
پیمان: در پهلوی ساسانی پتمان patmān و در اوستائی پَتی مانَ بوده است.
دشمن: در پهلوی دوشمِن dušmen و دوژمِن duhmen بوده است. ستاک واژه من به چم اندیشه است و همان است که در " مَنِش " و" مینو" نیز دیده می آید و در ریخت مان در " گمان" و "هومان". دُش یا دُژ پیشاوندی است وارونه ی" بِه" و هو که معنای واژه را از نیک به بد وا می گرداند. " دشمن" در چم ریشه ای، بدمنش و بداندیش است وارونه ی بهمن به معنی بهمنش و نیک اندیش.
... [مشاهده متن کامل]
نریمان : narimān در اوستایی به چم نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان
پشیمان: در پهلوی پَشِمان pašēmān است. بنونیست ایرانشناس مصری تبار فرانسوی این واژه را برآمده از پاتیش مانَه pātiš - māna دانسته است، به چم جان یا اندیشه ای که به خویشتن باز می گردد
پشمک: پشم ( در پهلوی ساسانی به همین ریخت و چم به کار میرفته: pašm ) و پسوند ک تشابه
سامان: در پهلوی ساسانی به دو شکل sahmān و sāmān بکار میرفته که همین چم را دارا بودند.
سازمان : با همین گویش ( sāzmān ) در واژه نامه پهلوی موجود است و به مانای ساختن ، نظم و ترتیب میباشد.
دانش: در پهلوی دانشن dānišn بوده است
بهره: در پهلوی در ریخت بهرکbahrak بکار می رفته است و ریختی پساوندی از بهر است. ریختی دیگر از بهر، بَخْر است که با در هم ریختگی و جابجایی آوایی در ریخت بَرْخ مانده است
ریسمان: در پهلوی rasan و ristak بوده با ایجاد پویه ریسیدن به ریسمان دگرگون شده.
فرمان: در پهلوی فرَمان framān بوده است
مانا: از بن مضارع ماندن و آ تشکیل شده و صفت مشبهه ساخته است. به چم همیشگی و جاویدان و ماندنی است. در معنای پهلوی به معنای مانند به کار رفته است.
یادگار: در پهلوی ساسانی اَیاتگار ayātgār بوده است.
روزگار: در پهلوی رُچگار rōğgār بوده است.
مانند: در پهلوی ماناmana.
ماندن: پارسی باستان و اوستا، من ( انتظار کشیدن ) . پهلوی، مانیشتن، مانیشن māništan، mānišn
مانتو: فرانسوی
واژه نامه پارسی پهلوی دیوید مکنزی
نامه ی باستان ، میر جلال الدین کزازی
آسمان:
در پهلوی ساسانی آسمان āsmān و به همین چم بوده.
قهرمان:
این واژه در پهلوی ساسانی کوهرومان kuhr - u - mān به چم فرد کار اندیش و چاره یاب بوده.
خانه:
پارسی باستان ( هخامنشی ) : کانا kānā
... [مشاهده متن کامل]
پارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) : خانک xānak
پارسی نوین: خانه xāne
خانوار: خانه وار ( وار به چم دارنده: امیدوار، سوگوار )
خانواده: خانه واده ( واده پسوند نسبیت اوستایی: کِواده، نواده:نوه واده )
خانمان: خانه مان ( در پهلوی نیز به کار میرفته: xānmān )
مان [فرهنگ معین]:
۱. اسباب و اثاثیه خانه ۲. مثل و مانند ۳. خانه ۴. به صورت پسوند در کلمات مرکب آید و به معنی محل، جا و خانه ۵. در بعضی کلمات به معنی "منش" و "اندیشه" آید: شادمان، قهرمان . ۶. از ریشه فعل اسم معنی ( اسم مصدر )
دودمان: در پهلوی دوتک مان dutak - mān بوده که از دوده ( dutak ) به چم خوانواده و نسب، و مان mān به چم جا و خانه ساخته شده.
Aseman
آسمان به عبری :השמים ( hashamaim )
آسمان به عربی : السماء ( alsama )
آفرین ماشوخیا. متن منطقی نوشتی. این خوبه.
کلمه atman یا آتمان به زبان سانسکریت به معنای روان می باشد. هندوان و بوداییان معتقدند که کیهان ظهور برهمان است و آتمان روان او و روان های موجودات زنده ذراتی از روان کل بر همان می باشند و پس از حلول های زنجیره ای در پایان دوباره به آتمان برهمان می پیوندند و پس از یکی شدن با او به رستگاری و حالت نیروانا یا آرامش کامل می رسند. البته به احتمال قوی واژه " آتم " در اصل به معنای عامل تنفس یا عامل عمل دم و بازدم می باشد و پسوند " ان " نشانه جمع. و ارگان ریه یا شُش ابزاری است که عامل تنفس یا روان از آن استفاده می نماید که تن را زنده نگه دارد.
... [مشاهده متن کامل]
لذا احتمالا بین آتمان به زبان سانسکریت و آسمان به زبان فارسی یک قرابت و نزدیکی وجود دارد. آسمان را میتوان بصورت : آسم ان نوشت. پسوند " ان " در این جا هم نقش جمع را بازی میکند. بیماری آسم یا تنگی نفس احتمالا ریشه در همین کلمه دارد و خود این کلمه همان تنفس یا دم و بازدم معنی میدهد. و منظور از دم و بازدم همان عمل بازو بسته شدن است. لذا آسمان جمع عمل باز و بسته شدن است. طبق نظریه علمی مه بانگ آسمان یا فضای سه بعدی کیهانی دارای استعداد باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض می باشد و حدود ۱۴ میلیارد سال پیش شروع به انبساط نموده است.
پروین
ثریا
فلک
گردون
اگه کسی تونست از طریق نظریه های ریشه شناسان بزرگ جهان نه خاورمیانه ای این معنی رو ثابت کنه. قبوله. در موقعی پذیرفته میشه که اثبات بشه. چونکه یه زبانشناس خودمانی اینوگفته که قبول نیست. هر کشوری دوست داره
... [مشاهده متن کامل] کلمات به زبان اون کشور برگرده. چینی ها توی خودشون می گن که کلمات همه به ما بر می گرده. هندی ها هم همینطور. همچنین عرب ها و همسایگانش هم همینطور. در زبان تعصبی نباشید. دنبال حقایق باشید. ایرانی ها خیلی با هوش بودند. ممکن نیست که این کلمه چنین معنی بدهد. حتما معنای پربار تری دارد که ممکن است برای تفسیر آن چندین صفحه نوشته بشود.
سنگ آسیاب را آس می گویند و این سنگ دایره ای است، آسمان یعنی مانند آس، علم و آگاهی نامگذار آسمان را نشان می دهد.
واقعا تمام معانی که گفته شد همش اشتباست. این همه کتاب است بیشتر مطالعه کنید. آخه آسمان چطور می شه سنگ اینو از استاد کزازی انتظار نداشتم.
سپهر
آس ِِ مان
اگر فرض کنیم واژه پاسور به معنی پایین باشد و آسور به معنی بالا باشد
و آس مخفف واژه آسور به معنی بالا باشد
مثلا اگر این فضای بالایی برای یک نفر بود میتوانست ( آسم ) باشد
میتوان در معنی آن نتیجه گرفت که چون فضای بالایی مال همه و مشترک با همه آدم ها بوده پسوند ( ِ مان )
... [مشاهده متن کامل]
گرفته مانند کتابمان یا سرزمینمان و شده ( آسمان )
یعنی بالایی که برای ماست یا بالایی که برای همه ی ما است.
آسمان از ترکیب آس مان است.
آس به معنای ابزاری برای آرد کردن گندم و مانند آن است و آسیاب به معنی آس که با آب کار کند یا آسیاباد که با باد حرکت کند. و مان پسونود شباهت است. یعنی مانند آس.
و ترکی هم نیست و فارسی اصیل است
سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون، فضا، هوا
رنگ آسمان تراشیدن: کار بیهوده و تمنای غیر ممکن کردن ، در بیت زیر ایهاماً رنگ و آبروی آن ماه رخسار را از میان بردن .
گفت امشب به بوسه قانع باش
بیش از این رنگ آسمان متراش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )
به بیست و هفتمین روز هر ماه در گاهشمار و گاهنامه پارسی آسمان روز گویند.
عظمت و بزرگی
اپهر
اتهر
در زبان ترکی استانبولی می شود: گوک
یکی دیگر از مهنی ها : فلک . آسمان
چرخ فلک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٨٢)