استمالت

/~estemAlat/

    conciliation
    pacification
    palliation
    placation
    propitiation
    redress

فارسی به انگلیسی

استمالت امیز
placatory

استمالت کردن
appease, conciliate, mollify, palliate, placate, propitiate, pacify, soothe

استمالت کننده
appeaser, cajoler

مترادف ها

propitiation (اسم)
دلجویی، استمالت، فرونشاندن خشم و غضب

پیشنهاد کاربران

رفع آلام و درد بر اثر مالش دادن محل درد در وجود همنوع و دوست آسیب دیده دست محبت بر سر کسی کشیدن
به دلجویی از کسی پرداختن
تفقّد
دل جویی کردن
تلاش برای ناراحتی کسی را از بین بردن
با مهربانی و نرمی رفتار کردن
برای مثال : مثلا ۱ با ۲ قهر کرده و ۲ تلاش برای دلجویی از ۱ می کند
استمالت یا سیاست استمالت در معنای پراکماتیزم خود در عامه ـ پاچه خواری ـ و عامه تر از آن ـ مردم فهم ـ متمایل به خواسته فردی بطور شنیع و استفاده از هر ابزاری مشمئزی که طرف مخاطب را به خواسته های خود جذب کند ـ
کسی را به سخن خویش به سوی خود خواندن، دلجویی کردن، دل گرم کردن کسی را. نرمی کردن. ( اِمص. ) دلجویی، نوازش. ( مص ل. ) مایل شدن، میل کردن به سویی. ( ف. ) به معنی گوشمالی گرفته شده.
دلجویی
و با مسعود طریق استمالت می سپردند
مجمع الانساب ص65

بپرس