encampment
استقرار
/~esteqrAr/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تاکید، تصدیق، تایید، شهادت، تثبیت، ابرام، استقرار
بناء، بنگاه، استقرار، سازمان، تشکیل، تاسیس، برقراری، برپایی، موسسه، دسته کارکنان
اوج، درجه، پرتاب، استقرار، سرازیری، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت با چوگان، اوج پرواز، جای شیب
استقرار، منزل گیری، سپارش پول، ودیعه گذاری
استقرار، منزل گیری، سپارش پول، ودیعه گذاری
استحکام، استقرار، سفت سازی
پیشنهاد کاربران
ماندگار:استقرار.
{استقرار} واژه ای با ریشه هندو اروپایی است که به زبان عربی نیز راه پیدا کرده است.
این واژه {استقرار} از ریشه {اِستا} هندو اروپایی گرفته شده است که ایستادن در پارسی و {stand} در انگلیسی برگرفته از همین است.
... [مشاهده متن کامل]
سپس، عرب ها واژه ای بر آهنگ {اِستِفعال} با این ریشه ساختند تا ریشه {قر} را از آن بگیرند و واژگان دیگری از آن بسازند.
اگر در پارسی بخواهیم واژه سازی کنیم، واژه {ایستِش، ایستادن} برابر های از پیش ساخته این واژه هستند که جا افتاده هم هستند.
به گمانم {ایستِش} از {ایستادن} بهتر است، چون توانایی پخش بیشتری دارد.
بِدرود!
این واژه {استقرار} از ریشه {اِستا} هندو اروپایی گرفته شده است که ایستادن در پارسی و {stand} در انگلیسی برگرفته از همین است.
... [مشاهده متن کامل]
سپس، عرب ها واژه ای بر آهنگ {اِستِفعال} با این ریشه ساختند تا ریشه {قر} را از آن بگیرند و واژگان دیگری از آن بسازند.
اگر در پارسی بخواهیم واژه سازی کنیم، واژه {ایستِش، ایستادن} برابر های از پیش ساخته این واژه هستند که جا افتاده هم هستند.
به گمانم {ایستِش} از {ایستادن} بهتر است، چون توانایی پخش بیشتری دارد.
بِدرود!
آرام گرفتن
جایگیری
🇮🇷 همتاهای پارسی
جاگیری
جاگیرانی
جاگیری
جاگیرانی
پا گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ] ( مص مرکب ) مستقر شدن. دوام کردن. ثبات یافتن. استوار شدن. - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن.
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
مستقر شدن
مثال: استقرار نیروهای تنفگدار سپاه در مرز غربی کشور در جنگ با ایران و عراق.
مثال: استقرار نیروهای تنفگدار سپاه در مرز غربی کشور در جنگ با ایران و عراق.
استقرار در اصل از ماده قر ( بر وزن حر ) به معنی سرما است و از آنجا که سرمای شدید هوا انسان و موجودات دیگر را خانه نشین می کند ، این کلمه به معنی سکون و توقف و قرار گرفتن آمده است ، و استقرار به معنی ثبات و قرار یافتن می آید .
هوالعلیم
استِقرار : قرار گرفتن. . .
استِقرار : قرار گرفتن. . .
استقرار ( Setting up ) : [ اصطلاح نقشه برداری] مقصود مستقر ساختن تئودلیت بر روی سه پایه به نحوی است که بالا محور اصلی دستگاه از نقطه ( S علامت ایستگاه ) بگذرد و ثانیاً امتداد آن در راستای قائم ( شاغول ) باشد. در این صورت عمل استقرار شامل دو مرحله است.
... [مشاهده متن کامل]
تمرکز استگاه گذاری Centring
تراز کردن Leveling up
زاویه حامل Vector angle
کوچکترین زاویه ای که بین امتداد شمال – جنوب و امتداد مفروض تشکیل می شود زاویه حامل گویند و جهت زاویه در نظر گرفته نمی شود.
... [مشاهده متن کامل]
تمرکز استگاه گذاری Centring
تراز کردن Leveling up
زاویه حامل Vector angle
کوچکترین زاویه ای که بین امتداد شمال – جنوب و امتداد مفروض تشکیل می شود زاویه حامل گویند و جهت زاویه در نظر گرفته نمی شود.
مستقر شدن
تثبیت
تثبیت
اسکان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)