قریحه
توانایی مادر زاد
استعداد؛ ریشه ی این کلمه از سعادت می باشد. توانایی هایی که خداوند متعال در ذات و فطرت بشر قرار داده تا باعث سعادت و صعود انسان شود.
استعداد از معنی کلمه عدد و در وزن استفعال میباشد به معنی تکرار عملی و چیره شدن به اون عمل هست یا عادت ساختن هست بر خلاف نظریه دوستان که یه زمینه ذاتی و طبیعی هست کاملا در اشتباه هستن انگار که بگیم رانندگی یک عمل استعدادی هست و هرکسی نمیتونه انجامش بده در حالی که میبینیم اکثر آدمها از پسش برمیان و این باعثش همون تعدد و تکرار یک عملیه که یاد میگیریم آموزش میبینیم تا در زندگی مون اجرا کنیم هرکس میتونه با تکرار و تعدد در انجام و اجرای عملی در اون استعداد پیدا کنه
... [مشاهده متن کامل]
و من الله توفیق
قابلیت، مقدار قابلیت، مقدار مستعد بودن
استعداد داشتن در زبان ترکی می شود" چیخاری اولماق "
وقتی در زبان ترکی می خواهند بگویند فلانی در فلان کار استعداد ندارد می گویند: بو ایشده " چیخاری یوخدی"
استعداد: هنر یا نیروی انجام دادن کاری که همه یکسان آن را ندارند؛ برخی توانایی بیش تری و برخی کم تری در یک هنر دارند و هر گروهی یکی یا دوتای آن را دارند: مانند سرایندگی ( شاعری ) ، آوازخوانی، نگارگری، خوشنویسی، نوازندگی، پزشکی، رنگکاری، مکانیکی، ریاضیات، قضاوت و. . . ؛ به اندازه ( میزان ) این هنر، هوش گفته می شود؛ کسی که در یک رشته توانمندی بسیار بالایی دارد نابغه است ( 025 درصد مردم ) ؛ وکسی که در همان رشته توانمندی بالایی دارد با هوش یا تیزهوش گویند ( 75/19 درصد مردم ) و کمی پایین تر از باهوش را دارای هوش میانه گویند ( 60 درصد مردم ) و کسی که در همان رشته توانمندی کمی دارد، کم هوش یا کند ذهن گویند ( 19 درصد مردم ) و کسی که در همان رشته توانمندی ندارد، در آن رشته خنگ است ( 1 درصد ) ؛ به استعداد به کار گرفته شده، مهارت گویند.
... [مشاهده متن کامل]
( https://www. cnrtl. fr/definition/aptitude )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
اِسپانه espāne ( اوستایی: سپانَه spāna ) .
ظرفیت
همچنین استعداد
معادل پارسی پتانسیل است
اِستِعداد: توانایی، توانش، درونداشت، هوش، تیزهوشی، آمادگی؛ شایستگی
واژه استعداد
معادل ابجد 540
تعداد حروف 7
تلفظ 'este'dād
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( اِ تِ ) [ ع . ]
آواشناسی 'este'dAd
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
استعداد: آماده گشتن.
مستعد: آماده گشته.
اِعداد: آماده گردانیدن.
مُعِدّ: آماده گرداننده.
واژگانی چون: آماده کننده، بسترساز، زمینه ساز، فراهم کننده ی پیش نیازها، و. . . . برای ریشه ی �ع د د� بسیار سودمند است.
... [مشاهده متن کامل]
چون: پسر من استعداد فلسفه را دارد: پسر من آمادگی و زمینه ی فلسفه را دارد.
بوس به همه ی زبان پژهان.
قابل قبول پذیرش
گیرایی، گیرندگی
توانایی، مهارت، هوش
استعداد اگر به ریشه لغوی بخواهیم تعریف کنیم واژه عربی و مصدر باب استفعال که طلب در خواست و پذیرش تفهیم می کند وار تعریف روانسناسی و علمی باشد بعضی به توانایهای بلقوه کذاتی اشاره می کنند و اگر به معنی امادگی باشد جنبه رغبت علاقه وانگیزه داشتن در زمینه خاص که قابل پرورش و
آتاوی در زبان پهلوی برابر استعداد
سلام وایه ی کلاس جهارم استعداد. . . . . . قابلیت
توانایی قابلیت انجام کاری
درخشش یک توانایی بعضا همراه با نوآوری و شکوفایی
می تونیم بیشتر از کلمات talent و ability استفاده کنیم - - - - - - - - - - > که این دو کلمه هم معنیشون یعنی استعداد، توانایی
🌼🌼🌼🌿🌿🌿🔮🔮🔮💙💙💙🦋🦋🦋♥️♥️♥️🙌🏼🙌🏼🙌🏼🤙🏻🤙🏻🤙🏻✌🏻✌🏻✌🏻موفق باشید ( : 👍🏻👍🏻👍🏻
ظرفیت کسب توانایی های جدید
آماده و مهیا کردن خود برای رفتن به سمت هدف انتخابی در زندگی
توانایی . قابلیت
درونتوانش. . .
استعداد از حضور غذا میاد و صرف استقلال هستش که این باب برای طلب و خواست ایجادی و افزایشی استفاده میشه . مثلا استحکام همان تحکم و محکم تر شدن شدن هستش فقط مشخص قرار از حداقل به شرایط بیشتری برسه یا مثلا
... [مشاهده متن کامل] استعمار یعنی آباد کردن که مشخصه روند افزایش و ایجادی داره . . . حالا استعداد یعنی : توانایی ایجاد و افزایش عددی یه موضوع و فعل . . مثلا فلان خاک استعداد داره یعنی میتونه تعداد بیشتری نسبت به فلان زمین معمولی محصول بده . . حالا استعداد میتونه ذاتی باشه یا مصنوع
توانایی
مهارت داشتن درکاری
تکرار هر کاری
قابلیت
فرهوشی/ فرهوشمندی
توانایی کار
باب استفعال. بمعنای طلب شمرده شدن. طلب بحساب آمدن. درخواست دیده شدن
آمادگی و توانایی
قریحه
توانایی
قوه قبول و پذیرش
talent
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: سِپانا ( اوستایی: سْپانَ ) ، ویدانْس ( اوستایی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)