استشمام

/~esteSmAm/

    smelling

فارسی به انگلیسی

استشمام کردن
scent, smell, to smell

مترادف ها

smell (اسم)
رایحه، بو، بویایی، شامه، استشمام، بوکشی

olfaction (اسم)
بویایی، استشمام

پیشنهاد کاربران

"اِشنُفتن"، "اشنودن"
ریخت کهن بنواژهای شنودن، شنفتن و شنیدن،
از ریشه ی [شنو] به چم دانستن، شناختن، فهمیدن
که می تواند با sniff و snuff ( =بو کردن و استشمام ) همریشه باشد.
که می توان از آن به جای فرواژه ( اصطلاح ) "فهمیدن یا دریافتنِ بو" بهره گرفت.
استشمام : بویانش
استشمام کردن : بویانیدن
استشمام: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آگرا āgrā ( سنسکریت: āghrā )
استشمام بر وزن استفعال از ریشه ی شمم.
عمل مکش با بینی، طوری که شمیم را به مشام برساند؛
🇮🇷 واژه ی برنهاده: بویشخواست 🇮🇷
بویش
تنفس

بپرس