استراحت کردن


    relax
    repose
    rest
    unwind
    to rest

فارسی به انگلیسی

استراحت کردن فکر
unbend

مترادف ها

retire (فعل)
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن

rest (فعل)
تکیه دادن، کردن، راحت کردن، استراحت کردن، اسودن، ارمیدن، متکی بودن به

lair (فعل)
گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن

lie up (فعل)
خزیدن، استراحت کردن، در بستر ماندن، در اغل ماندن، در کنار ماندن

outstretch (فعل)
توسعه دادن، استراحت کردن

lie off (فعل)
از کار دست کشیدن، استراحت کردن، اندکی دور از کشتی ماندن

lie down (فعل)
استراحت کردن، دراز کشیدن، تسامح کردن، از زیر کار شانه خالی کردن

unbuckle (فعل)
استراحت کردن، اسودن، سگک یا چفت و بست را باز کردن

lie by (فعل)
استراحت کردن، غیر فعال باقی ماندن

پیشنهاد کاربران

✍️ take a break
✍️ take a rest
پارسی دم راستی، آرامیدن
عربی استراحت
در پارسی میانه �خُسپیتَن� است که امروزه به دیس خسبیدن است.
ارمیدن
نفسی/نفس تازه کردن
rest

بپرس