هوخشتره = هو =خوب و شتره =پادشاه
هواخشاه ترا=هوخشتره
استخوان در زبان لکی و کردی =
ایستاگیان =ایستا=ایستاده و برپا شده ، راست وصاف ایستاده . و گیان =جان و بدن و تن . ودرکل به معنایقسمت ایستاده بدن و ایستاننده بدن یا قسمتی ازبدن که بقیه ی قسمتهای بدن برآن تکیه دارند و به ان چسبیده اند وشکل گرفته اند و باعث ایستادن جاندار می شود .
... [مشاهده متن کامل]
ایستهگیان =ااستهگوان =استگوان =استخوان
ودر حال حاضر هم به صورت سوخان ویا سخان تلفظ می شود وبکاربرده میشود .
استخوان =در زبان فارسی :
لری بختیاری
اَستُهُلُنگ:استخوان
به کاربر /Salar/:
شما پشتوانه ات برای گفته هایت چیست؟چون گفته ی تو، نو و تازه هست و هیچ کسی تاکنون آن را نگفته است و چیزهایی که پنداشته می شود چیز دیگری است، باید پشتوانه درستی بیاوری و اگر این کار را نکنی، هیچ کسی به گفته های تو نگاهی نمی کند و تنها پست تر و پست تر میشوی.
... [مشاهده متن کامل]
اگر پشتوانه ای نداری، پیشنهاد میکنم دیدگاهت را پاک کنی تا بیش از این جایگاهت پایین تر نیاید. اگر هم اینکار را دوست داری و دوست داری که کمی سر به سرمان بگذاری و بخندی، خیلی کار درستی نمیکنی.
با اینکه چیزهایی که گفتی رو میشود به آسانی رد کرد، ولی میخواهم ببینم میتوانی پشت خودت دربیایی؟
بدرود!
ایستان، آستان، استخوان، ستون، استوان، استوانه و احتمالا هم ریشه با stone به معنای سنگ در انگلیسی.
این واژه سراسر پارسی است و هیچ ربطی به ترک و مغول ندارد.
متشکل از آست تورکی به معنای میانه
مورد استفاده از آست ار
و خوان که خون و در اصل قان می باشد .
استخوان مرکب از دو واژه اُست به معنای محکم ، نهاد ، پابرجا ( اصل کلمه اُست به معنای سنگ است ) . واژه های استوانه، استوار، استاده حاوی این معنا هستند. جزء دوم کلمه خون است نه خوان و واژه خون نیز به معنای اصل و ذات و درونمایه است.
استخوان به زبان سنگسری
اِسکه askeh
استخوان در سنسکریت: استهن asthan به معنی نگهدارنده ی تن، آنچه که تن وابسته به آن است ( اَس وابسته بودن و تهَن یعنی تن، پیکر ) ؛ در سغدی: استکان astkAn، استه aste، اِستَک estak ؛ در اوستایی: استی asti،
... [مشاهده متن کامل] استو astu، استه asta؛ در مانوی: استگ astag، است ast؛ و در پهلوی: استخان و astaxAn استخوان astaxvAn می باشد.
واژه استخوان
معادل ابجد 1118
تعداد حروف 7
تلفظ 'osto ( e ) xān
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: astaxvān] ‹ستخوان›
مختصات ( اُ تُ خا ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی 'ostexAn
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع واژگان مترادف و متضاد
استخوان
از بن ریشه هندواروپای هست hesthدر پهلوی است ast در لاتین اوس os در واژه استخوان شناسی osteology و در یونانی اوستیونosteon و در سانسکریت استی asthy.
استخوان همان استوان است
استه خرمای سوخته و به سرکه آغشته اکتحال کنند. ( نزهة القلوب ) . || استخوان آدمی و جانوران دیگر. ( برهان ) . استو. و در دو کلمه پیلسته و کونسته همچون پسوند به کار رفته است. || و ینقسم النرم آهن الی ضربین احدهما هو و الاَّخر ماؤه السائل منه وقت الاذابة و التخلیص من الحجارة و یسمی دوصا و بالفارسیة استه. و بنواحی زابلستان رَو، لسرعة خروجه و سبقه الحدید فی الجریان و هو صلب ابیض یضرب الی الفضیة. ( الجماهر بیرونی ص 248 ) .
... [مشاهده متن کامل] استه استخوان و استه ( هسته ) است - استوان و استوار از انست
" اَست" ( به اوستایی و پهلوی 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) استخوان و /استه/استه/استوان - استوانه و استوار نیز از این واژه است ،
کلهری، لکی و کرمانجی " اَستَه" - زازاکی اسک سورانی "اِشتَگ"
... [مشاهده متن کامل]
کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را اَسته باشد در میانه ( ابوالمثل بخاری سده 3 و 4 )
ابوریحان بیرونی: هر درختی. . . میوه اش با استه. ( التفهیم ) . هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ) .
نبود شب چو استه خرما / روز بینی بسان جوز بر او ( کمال اسماعیل سده 7 )
یونانی اُس و لاتین اروپا اُس و اُسّو است
واژه استون در انگلیسی به چم هسته
پیلسته عاج پیل باشد
چو بر روی ساعد نهد سر به خواب
سمن را ز پیلسته سازد ستون.
عنصری.
واژه ی " اَست" ( به اوستایی: 𐬀𐬯𐬝 ( ast ) به چم استخوان و هسته، ریشه و دیسه نخستین واژه استخوان بوده که در زبان پهلوی به دیس اَستوخوان ( astuxan ) واگویی می شده است.
همریشه های این واژه اوستایی امروزه به دیسه های "هَستی" ( هه ستی - hastī ) در کردی کلهری، لکی و کرمانجی " اَستَه" ( este - asta ) در زازاکی و " اِیسک" ( ئێسک - ēsk ) در کردی سورانی و "اِشتَگ" ( štag ) در آسی ( ایرونی ) و "هَدّی" در هندی به چم استخوان دیده می شوند.
... [مشاهده متن کامل]
واژه هسته [=استخوان میوه] که دیسه کهن آن " اَسته" است نیز از این واژه برخاسته است:
کسی بی عیب نبود در زمانه / رطب را اَسته باشد در میانه ( ابوالمثل بخاری سده 3 و 4 )
ابوریحان بیرونی: هر درختی. . . میوه اش با استه. ( التفهیم ) . هر درختی تلخ و گره و خارناک و میوه اش با استه یا پوست. ( التفهیم ص 373 ) .
نبود شب چو استه خرما / روز بینی بسان جوز بر او ( کمال اسماعیل سده 7 )
واژه ی استخوان در آلمانی "کنوخن"، در روسی گوست، در یونانی اُس و در زبانهای جنوب اروپا اُس و اُسّو گفته می شود.
واژه استون در انگلیسی به چم هسته و سنگ نیز شاید با این واژه همریشه باشد.
ترکی: سوموح
زوغان یا سوغان
استخوان : تحریف استوان ( ایست بان ) و به معنای عامل سرپا نگهدارنده بدن بوده و در زبان پهلوی استوان تلفظ می شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)