stabilize, reinforce
استحکام
/~estehkAm/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
ایستادگی، سختی، مخالفت، استحکام، پایداری، مقاومت، معارضه، عایق مقاومت
دوام، توانایی، قوت، پا، استحکام، نیرو، زور، قوه
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی
پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت
سختی، سخت گیری، استحکام، سفتی، عدم تراضی
استحکام، استواری، ثبات، پایداری، پایایی، محکمی، پا بر جایی
تقویت، استحکام، بارو، سنگر بندی
دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود
استحکام، استواری، ثبات، پایداری
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت، پیگیری
استحکام، استقرار، سفت سازی
توافق، استحکام، ثبات، درجه غلظت
بزرگی، استحکام، استواری، قوام
استحکام، ثبات، سنگ ریزه، شن، ریگ، ماسه سنگ
استحکام، گرانیت، سنگ خارا، خارا
قدرت، استحکام، طاقت، بنیه، نیروی پایداری
پیشنهاد کاربران
استواری
لری بختیاری
پَرت، پَتار، پَرتُپَتاریژاگ:استحکام
پَتارَل، واژاپ:استحکامات
پَرت، پَتار، پَرتُپَتاریژاگ:استحکام
پَتارَل، واژاپ:استحکامات
🇮🇷 همتای پارسی: پایداری 🇮🇷
استحکام مقداری نیرویی که لازم است تا یک ماده در اثر کشیدن گسسته یا بریده می شود
اصلا خوب نبود چون من زده بودم جمله سازی با استحکام من هرچی میزدم استحکام
می آورد
می آورد
یک سخن بگویبد؛پایداری
مناعت
موانعى براى دفع دشمن
موانعی در جنگ ها برای رفع دشمن