بهمن نادا*ن اگر خودت را ایرانی نمیدانی. نامو*س تو را به قزاقستان می فرستیم تا ترکان واقعی آن هارا سپوختن کنند.
حیف نام زیبای بهمن روی تو.
حیف نام زیبای بهمن روی تو.
کلیدواژه ی آستانه یک انشعاب مفهومی از کلمه هستی می باشد. بدینصورت که آستانه تغییر شکل یافته ی آوایی و نگارشی کلمه هستانه می باشد. یعنی انتها و مرز تحمل و توانایی و قدرت و بودن و هستی در چیزی.
اصطلاح آستان مبارک حضرت رضا اشاره به وجود و هستی حضرت، تحت عنوان آرامگاه در آن مکان را دارد.
... [مشاهده متن کامل]
یا اصطلاح در آستانه ازدواج به مفهوم نقطه پایان یک دوره و نقطه آغاز یک عمل.
اصطلاح آستان مبارک حضرت رضا اشاره به وجود و هستی حضرت، تحت عنوان آرامگاه در آن مکان را دارد.
... [مشاهده متن کامل]
یا اصطلاح در آستانه ازدواج به مفهوم نقطه پایان یک دوره و نقطه آغاز یک عمل.
واژه آستانه به ارث رسیده از فارسی میانه ( ʾstʾnk' ) ، [پهلوی کتیبه ای 𐭠𐭮𐭲𐭠𐭭𐭪/āstānag/ ) . و توسعاً قسمت فوقانی در را که بمحاذات آستانه است نیز آستانه گویند و بنایان آن را نعل درگاه خوانند و عرب اُسکفه نامد. || ( اصطلاح نجاری ) چوب زیرین چارچوب ( در دَر ) . اُسکفه. || مجازاً، مقدمه. وسیله به معنی استان است که جای خواب و آرامگاه باشد. ( برهان ) ( جهانگیری ) استانه. [ اِ ن َ ] ( اِخ ) ناحیه ای بخراسان و یاقوت گوید گمان برم از نواحی بلخ است. ( معجم البلدان ) .
... [مشاهده متن کامل]
منابع ها.
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
کتاب برهان قاطع
... [مشاهده متن کامل]
منابع ها.
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
کتاب برهان قاطع
وَرسیج
طبق مطالعه ای که پیامهای دوستان در اینجا داشتم، متوجه شدم: آستان و آستانه و ایستان و استخوان و . . . همه و همه از یک ریشه و دارای معنای ایستادند هستند.
همچنین فرهنگ معین می گوید به پایین چارچوب در هم آستان گفته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
یعنی بخشی که چهارچوب در، بر آن می ایستد، آستان هست.
اینگونه می شودبه جای:
من به خانه علی می روم،
گفت: من به آستانه علی می روم
یا
به در خانه اما رضا رفتم
گفت: به آستان امام رضا رفتم
همچنین آستانه مترادف با درگاه هست که باز هم تاییدی بر این مطلب هست.
پایان سخن، به نظرم توضیحات دوستان در مورد فارسی بودن آستانه قانع کننده بود.
همچنین فرهنگ معین می گوید به پایین چارچوب در هم آستان گفته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
یعنی بخشی که چهارچوب در، بر آن می ایستد، آستان هست.
اینگونه می شودبه جای:
من به خانه علی می روم،
گفت: من به آستانه علی می روم
یا
به در خانه اما رضا رفتم
گفت: به آستان امام رضا رفتم
همچنین آستانه مترادف با درگاه هست که باز هم تاییدی بر این مطلب هست.
پایان سخن، به نظرم توضیحات دوستان در مورد فارسی بودن آستانه قانع کننده بود.
نقطه ی آغاز یک عمل.
در آستانه ازدواج.
در آستانه ازدواج.
استان بازمانده از ایرانی باستان - abi stāna* است که مرکب از پیشوند - abi و - stāna* که مشتق از ریشهٔ - stā به معنی �ایستادن� است. در فارسی میانه awestām و در فارسی نو ustān گشته است منبع. فرهنگ ریشه شناختی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
زبان فارسی / محمد حسن دوست؛ زیر نظر بهمن سرکاراتی. - تهران: فرهنگستان ربان و ادب فارسی، نشر آثار، ۱۳۷۳، جلد اول، ص. ۹۰
پایتخت قزاقستان
جناب. [ ج َ ] ( ع اِ ) درگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . آستانه خانه. ( فرهنگ برهان ) . ج ، اَجْنِبه. || پالان. ( منتهی الارب ) . || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . گرداگردو کنار و گوشه سرا و خانه. ( برهان ) ( شرح قاموس ) . || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. ( فرهنگ فارسی معین ) .
... [مشاهده متن کامل]
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
حافظ
... [مشاهده متن کامل]
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
حافظ
واژگان ( اُستان، آستانه، اُستوار، ستون، اُستخوان ) هم خانواده، همریشه هستند و واژگانی پارسی هستند.
در برگه ریشه یابی واژه ( اُستان ) آمده است
واژه �استان� هم خانواده با واژگانی مانند: ستون ، آستانه، استوار، استخوان و . . . است و به معنی �ایستاده� و �پابرجا� میباشد؛ چرا که هر استان ساختارها و سازمانهای ویژه خود را دارد و بدین گونه پابرجاست.
... [مشاهده متن کامل]
واژه state در زبان انگلیسی نیز هم ریشه با همین واژه پارسی استان است؛ به همین روی به جای نام ( ایالات متحده ) میتوان گفت ( استانهای یکپارچه ) هم واژه ای بیگانه نیست و هم دارای پیشینه تاریخی کهن میباشد در زبان پارسی برای �استان� واژه های دیگری مانند: کاس ، کاست، کوستَک، پات کوست و . . . نیز به کار رفته اند.
پَسگشت: برگه 34 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
در برگه ریشه یابی واژه ( اُستان ) آمده است
واژه �استان� هم خانواده با واژگانی مانند: ستون ، آستانه، استوار، استخوان و . . . است و به معنی �ایستاده� و �پابرجا� میباشد؛ چرا که هر استان ساختارها و سازمانهای ویژه خود را دارد و بدین گونه پابرجاست.
... [مشاهده متن کامل]
واژه state در زبان انگلیسی نیز هم ریشه با همین واژه پارسی استان است؛ به همین روی به جای نام ( ایالات متحده ) میتوان گفت ( استانهای یکپارچه ) هم واژه ای بیگانه نیست و هم دارای پیشینه تاریخی کهن میباشد در زبان پارسی برای �استان� واژه های دیگری مانند: کاس ، کاست، کوستَک، پات کوست و . . . نیز به کار رفته اند.
پَسگشت: برگه 34 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
کاخ ، قصر
کیا [=آقای] بهمن، بنده با نبیگ [=کتاب] کیا حسن دوست اثبات*۱ کردم که ریشه در پارسی دارد؛ ولی با این روی، به واژه ای که شما دارید ریشه اش را در زبانتان می یابید، یعنی وام واژه است؛ پس ریشه دارد. افزو ن براین، بسیار سخت نیست که اندر بیابید ( ( آست ) ) در این واژه با ایستادن در پیوند است، و ( ( ـانه ) ) هم پسوند است.
... [مشاهده متن کامل]
*۱ - هم سنگش را نیافتم.
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) نخست، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۵۸ و ۵۹
... [مشاهده متن کامل]
*۱ - هم سنگش را نیافتم.
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) نخست، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویه های ( صفحه های ) ۵۸ و ۵۹
حد و اندازه
دوخت ودوز
آستان و آستانه واژگان پارسی هستند:
( آست ) پیشوندی در زبان پارسی است که به دیسه های ( ایست، اُست، اَست، سِت ) نیز در زبان پارسی بکار می رود:
بمانند:ایستادن، اُستخوان، اُستوار، اُستوانیدن، آستان، ایستان، آستانه، سِتبر، سِتُرگ، اُستاد . . .
... [مشاهده متن کامل]
پیشوند ( اُست ) در زبانهای اوستایی، پهلوی و . . . :
اوستایی:ASTI، AST
پهلوی:AST، ASTAG
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( آستر ) و دگرریختهای آن: ( این واژه ایرانی و هندواروپایی است )
اوستایی: VASTE، VASTRA، WASTREM
پهلوی:WASTAR، WASTARAG، ASTAR
سانسکریت:VASTE، VAS، VASTRAM
تُخاری WSAL:A
تُخاری WASTSI:B
گوتیک:WASJAN، WASTI
آلمانی کهن:WERIEN، WESTER
انگلیسی: WEAR
پسگشت: رویه 62 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواورپایی زبان پارسی
( آست ) پیشوندی در زبان پارسی است که به دیسه های ( ایست، اُست، اَست، سِت ) نیز در زبان پارسی بکار می رود:
بمانند:ایستادن، اُستخوان، اُستوار، اُستوانیدن، آستان، ایستان، آستانه، سِتبر، سِتُرگ، اُستاد . . .
... [مشاهده متن کامل]
پیشوند ( اُست ) در زبانهای اوستایی، پهلوی و . . . :
اوستایی:ASTI، AST
پهلوی:AST، ASTAG
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه ( آستر ) و دگرریختهای آن: ( این واژه ایرانی و هندواروپایی است )
اوستایی: VASTE، VASTRA، WASTREM
پهلوی:WASTAR، WASTARAG، ASTAR
سانسکریت:VASTE، VAS، VASTRAM
تُخاری WSAL:A
تُخاری WASTSI:B
گوتیک:WASJAN، WASTI
آلمانی کهن:WERIEN، WESTER
انگلیسی: WEAR
پسگشت: رویه 62 از نبیگ فرهنگ ریشه های هندواورپایی زبان پارسی
جناب کشاورز
سالها جعل و تحریف کردید و ما هم خام روزگار بودیم و باورمان شد.
این شعر از کتاب هوپ هوپ نامه میرزا علی اکبر صابر تقدیم به شما
آخ نئجه کئف چکمه لی ایام ایدی!
اوندا کی اولاد وطن خام ایدی!
سالها جعل و تحریف کردید و ما هم خام روزگار بودیم و باورمان شد.
این شعر از کتاب هوپ هوپ نامه میرزا علی اکبر صابر تقدیم به شما
آخ نئجه کئف چکمه لی ایام ایدی!
اوندا کی اولاد وطن خام ایدی!
جناب کشاور، تحلیل کنید و ریشه یابی
انگ زدن خیلی راحت است و باب و شیوه متداول فاشیستها و شوونیست های ایرانی
و اما دو ختن مورد اشاره شما:
هرچند برای لفظ بافتن در تورکی با توجه به ماهیت و معانی مختلف، با جزئی اختلاف چند لفظ می توان یافت. مثلاً توخوماق، احتمالاً دوختن هم از همین ریشه است ؛کینه توزی = کینه توختن =کینه بافتن
... [مشاهده متن کامل]
اویغور
توقۇش
اوزبک
to'qish
قزاقی
Тоқыма
Toqıma ( توخیما= دوخیما= دوختن )
و. . . .
تورکی معجزه است.
انگ زدن خیلی راحت است و باب و شیوه متداول فاشیستها و شوونیست های ایرانی
و اما دو ختن مورد اشاره شما:
هرچند برای لفظ بافتن در تورکی با توجه به ماهیت و معانی مختلف، با جزئی اختلاف چند لفظ می توان یافت. مثلاً توخوماق، احتمالاً دوختن هم از همین ریشه است ؛کینه توزی = کینه توختن =کینه بافتن
... [مشاهده متن کامل]
اویغور
توقۇش
اوزبک
قزاقی
Тоқыма
Toqıma ( توخیما= دوخیما= دوختن )
و. . . .
تورکی معجزه است.
آستان واژه ای پارسیه واژهٔ �اوستن� از ایرانی باستان با تلفظ �H ) uštāna ) � یا � ( ه ) اوشتانَه� به معنی �با جایگاه و وضعیت خوب� است. این نام در پارسی نو به گونهٔ �آستان� یا �آستانه� بازمانده است
اوستن یا هوشتانه ( قرن چهار پیش از میلاد ) ، یک شاهزاده هخامنشی، پسر داریوش دوم از پروشات و برادر کوچک تر اردشیر دوم بود. او پدر آرشام و پدربزرگ داریوش سوم آخرین شاهنشاه هخامنشی بود.
هوشتانه یا اوستَن، یک کیمیاگر، فیلسوف و مغ ایرانی در زمان هخامنشیان بود. نام دیگر هوشتانه هیوسایتانه به یونانی و هیوستانیوس به زبان مقدونی است.
او که یکی از کیمیاگران سلسلهٔ مغان به شمار می رفت، در جریان لشکرکشی خشایارشا به یونان او را همراهی کرد و در آنجا به آموزش کیمیاگری و جادوگری پرداخت. مکتب آموزشی او چنان مورد استقبال قرار گرفت که بنا به گفتهٔ پلینی، بسیاری از فیلسوفان یونان همچون فیثاغورث، امپدکلس، دموکریت و افلاطون برای مطالعهٔ آن به خارج سفر کردند، و سپس برای آموزش آن بازگشتند. وی همچنین در یونان، آموزگاری دموکریت ( مبتکر نظریهٔ اتم ) را بر عهده داشت.
... [مشاهده متن کامل]
از وی به عنوان نخستین نویسنده در جادوگری یاد می شود و همواره به عنوان یکی از اصلی ترین مراجع کیمیاگری مطرح بوده است و آثار بسیاری به او نسبت داده شده است. مردم باستان کاوش سنگ جادو ( سنگی که دارندهٔ آن می توانست با بهره وری از آن فلزات را به زر تبدیل کند و با دستیابی به انوشگی عمری دراز داشته باشد، در انگلیسی: philospher's stone ) را از او می دانستند.
او که یکی از کیمیاگران سلسلهٔ مغان به شمار می رفت، در جریان لشکرکشی خشایارشا به یونان او را همراهی کرد و در آنجا به آموزش کیمیاگری و جادوگری پرداخت. مکتب آموزشی او چنان مورد استقبال قرار گرفت که بنا به گفتهٔ پلینی، بسیاری از فیلسوفان یونان همچون فیثاغورث، امپدکلس، دموکریت و افلاطون برای مطالعهٔ آن به خارج سفر کردند، و سپس برای آموزش آن بازگشتند. وی همچنین در یونان، آموزگاری دموکریت ( مبتکر نظریهٔ اتم ) را بر عهده داشت.
... [مشاهده متن کامل]
از وی به عنوان نخستین نویسنده در جادوگری یاد می شود و همواره به عنوان یکی از اصلی ترین مراجع کیمیاگری مطرح بوده است و آثار بسیاری به او نسبت داده شده است. مردم باستان کاوش سنگ جادو ( سنگی که دارندهٔ آن می توانست با بهره وری از آن فلزات را به زر تبدیل کند و با دستیابی به انوشگی عمری دراز داشته باشد، در انگلیسی: philospher's stone ) را از او می دانستند.
واژهٔ �اوستن� از ایرانی باستان با تلفظ �H ) uštāna ) � یا � ( ه ) اوشتانَه� به معنی �با جایگاه و وضعیت خوب� است. این نام در پارسی نو به گونهٔ �آستان� یا �آستانه� بازمانده است و به همان معنی پیشین یعنی �جایگاهی نیکو� به کار می رود. این نام در منابع ایلامی و بابلی نیز بازتاب یافته است. [۱] در یونانی به صورت �Οστάνης� ( اوستانوس ) و در زبان های اروپایی �Ostanes� ( اُستانس ) گفته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
نامه فیلسوف و مغی ایرانیه ولی ولی. . .
... [مشاهده متن کامل]
نامه فیلسوف و مغی ایرانیه ولی ولی. . .
راستان ( راس تان از فعل راس لانماق ) تورکی است.
آستانه کلمه ای ترکی است. به معنی محل پرده آویزان شده به در ورودی . آستانه از فعل آستانماق یعنی آویزان گرفته شده است . چون قدیم بر روی در ورودی پرده آویزان میکردند
astana
astana₁ : is. Kandar, qapının ağzı, qapının�ər�ivəsinin alt hissəsi. Qız evdən �ıxıb qa�anvaxtda ayağı ilişdi astanaya. C. Məmmədquluzadə. Molla �z�n� itirdi; başmağınıastanada qoyub oğru pişik kimi s�r�şd�. Mir Cəlal. Astanada t�st�ləyir b�yr� batıqsamovar. S. R�stəm. _ Astananın ağzındadurmaq məc. – lap yaxınlaşmaq, �atmaq. Fəhlələrdən biri dedi: – Astanamızın ağzındadağ kimi qış durub. “Kirpi
... [مشاهده متن کامل]
astana₁ : is. Kandar, qapının ağzı, qapının�ər�ivəsinin alt hissəsi. Qız evdən �ıxıb qa�anvaxtda ayağı ilişdi astanaya. C. Məmmədquluzadə. Molla �z�n� itirdi; başmağınıastanada qoyub oğru pişik kimi s�r�şd�. Mir Cəlal. Astanada t�st�ləyir b�yr� batıqsamovar. S. R�stəm. _ Astananın ağzındadurmaq məc. – lap yaxınlaşmaq, �atmaq. Fəhlələrdən biri dedi: – Astanamızın ağzındadağ kimi qış durub. “Kirpi
... [مشاهده متن کامل]
باز هم دوخت ودوز های ترکی برای مفهوم سازیهای پانترکی توسط بیچاره کسایی که زبان قدیمی وریشه دار خودشون آذری رو در گوشه ای از تاریخ جا گذاشتند واکنون حمال زبون بیابونگردا و غارتگرای صحرای قره قوم شدند. خود
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
محمود کاشغری هم که ازش نام می برید جایگاه ترکان و یورت آنها را شمال آسیا و آسیای میانه معرفی کرده ( که هنوز هم همون جا یورتمه میرند ) و دیگر سرزمینها ازجمله آذربایجان و آناتولی رو از اونا مبرا دونسته. اگر بعد از اون چند قبیله ترک که تعدادشون یک بیستم جمعیت بومی آذربایجان هم نبود به این منطقه اومدند و به علل و شرایطی که جای بحثش نیست زبان آذریها عوض شد خدا را شکر تبار آنها دستکاری نشد و پژوهشهای ژنتیکی در این زمینه حرف آخر رو زد.
این شهر قدمت هفت هزار ساله دارد
نقطه آغاز یک عمل
نزدیک بودن تا انجام کاری، نزدیکی
لبه، لب
درگاهی
آستانه : استدن به معنای گرفتن می باشد و چون ابتدای دروازه و چهارچوبه آن محل گرفتن ودادن چیزی بین صاحب خانه ودیگران بوده بنا بر این به این محل آستانه گفته اند و احتمال دیگراین است که چون آس به معنای سنگ متحرک آسیاب بوده و پاشنه در وازههای قدیمی به همان شکل می چرخیده اصطلاحا به آن آستانه گفته اند
آستانه : ( اصطلاح بنایی ) پایین چارچوب که در بالاتر از کف قرار میگرد .
آستان
آستانه در زبان ترکی آستایانه بوده = = آست ( = زیر ، پائین ، مقابلِ اوست = رو ) یانه ( طرف ) = پائین دست ، طرف پائینی خانه ، پیشگاه ، پائین دامن ، آستانه = آستایانا = بطرف پائین ، پیشگاه . آست به معنی زیر در آستر فارسی دیده می شود به معنی پایین تر
حد و اندازه
درگاه
آستانا و آستار ( در فارسی آستَر یعنی لایه پایینی و زیری. . . ) ، آستارا و. . .
اشاره به آست یعنی پایین، دهانه وردی یک منطقه، کم و. . . دارد.
آست در مقابل اوست
اشاره به آست یعنی پایین، دهانه وردی یک منطقه، کم و. . . دارد.
آست در مقابل اوست
رواق
آستانه کلمه ای ترکی است. به معنی محل پرده آویزان شده به در ورودی . آستانه از فعل آستانماق یعنی آویزان گرفته شده است . چون قدیم بر روی در ورودی پرده آویزان میکردند
پیشگام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)