استان

/~AstAn/

    threshold
    sill
    court
    [fig.] audience
    [lit.] threshold
    division
    province
    state
    (large) province
    supine

فارسی به انگلیسی

استان استرالیای غربی
western australia

استان البرتا
alberta

استان انتاریو
ontario

استان اولستر
ulster

استان بریتیش کلمبیا
british columbia

استان ساسکاچوان
saskatchewan

استان شین جیانگ
xinjiang

استان مانی توبا
manitoba

استان نووسکوشیا
nova scotia

استان نیوبرونزویک
new brunswick

استان نیوساوت ولز
new south wales

استان کبک
quebec

مترادف ها

state (اسم)
ایالت، حالت، چگونگی، حال، کشور، جمهوری، استان، دولت، کیفیت، دولتی حالت

province (اسم)
ایالت، استان، ولایت

shire (اسم)
ایالت، ناحیه، استان

eparchy (اسم)
شهرستان، استان

پیشنهاد کاربران

یکی از نکته های چشمگیری که دربارۀ این واژه هست، شباهتِ بیش از اندازۀ این واژه در پارسی با همتای آن در زبانِ آلمانی است. در آلمانی به استان میگن زوشتَند و مینویسند Zustand. اگر حرفِ s را، س در نظر بگیریم و z و d را هم حذف کنیم چی خواهیم داشت؟
...
[مشاهده متن کامل]

Ustan اوستان = استان در پارسی
آلمانی را هم کنار بکذاریم، تاکنون توجه کرده بودید که چقدر واژۀ State ( استیت ) به استانِ پارسی نزدیک است؟ این واژۀ state به شکل های گوناگون در زبان های انگلیسی، یونانی، اسپانیایی، روسی، پرتغالی، هلندی، فرانسوی و . . . به کار رفته است. البته در روسی و یونانی کمی متفاوت تر است اما همچنان ریشه ها یکی است.

منبع . فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
استان
واژه آستان یا اُستان به ارث رسیده از فارسی میانه ( ʾwstʾn /⁠ōstān⁠/ ) ، شکل بعدی ( ʾwstʾm /⁠ōstām⁠/ ) ، ( ʾwstʾm /⁠ōstām ) ، پارسی میانه مانوی 𐫀‎𐫇𐫏𐫘𐫤𐫀𐫖 املاک� ) . همچنین در ارمنی باستان اوستان ( ostan ) و اگزوتیسم های عربی أُسْتَان ( ʔustān ) و سریانی کلاسیک ܐܘܣܬܢܐ‏ ( ʾustānā ) وام گرفته شده است. این واژه در طول قرون وسطی کمتر رایج شد، اما به عنوان جایگزینی خالصانه برای امانت عربی ولایت ( ولایات ) در دوره مدرن احیا شد.
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
کتاب برهان قاطع

پیشگاه
کلمه استان در متون قدیمی تر آستان نوشته شده و هم اکنون استان گفته میشود هر دو یک کلمه هستند نه مترادف همدیگر . این کلمه نیز ترکی هست و شکی در آن نیست،
از انجایی ک واژه استان کاملا پارسی است جالب است ک در ساتراپ های دوردست هخامنشی هم مورد استفاده قرار میگرفته مانند استان بول = استانبول
ایست مکان
زیست مکان
اُست آلت آست به ترتیب بالا پایین وسط آست یعنی وسط در تورکی خانه های تورکی دو اطاق در طرفین و یک اطاق راه رو وسط داره که به آستانا یا قاوخانا معروف است اول اطاق ووردی اطاق میانی را آستانا و روبروی آستانا
...
[مشاهده متن کامل]
قاوخانا یا قاوورماق خانا می گویندو محل آشپزی یا قاوورماق بود در واقع وورودی حریم خانا به آستانا مشهور است به خاطر همین حریم وورد مرز وورود اقوام نیز با آستان و حریم وورد به بارگاه و شاهان نیز آستان گفته شده این مرزها بعدا ارتقا یافت مانند تاجیک آستان ازبک آستان سیستان یعنی آستان وورد اقوام آز بک یا آستان وورود تاجیک بعدا این مرز بندی ها داخل کشوری و تبدیل به استان شد بر آستان جانان گر سر توان نهادن گل بانگ سر بلندی بر آسمان توان زد

استان بازمانده از ایرانی باستان - abi stāna* است که مرکب از پیشوند - abi و - stāna* که مشتق از ریشهٔ - stā به معنی �ایستادن� است. در فارسی میانه awestām و در فارسی نو ustān گشته است.
منبع. فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی / محمد حسن دوست؛ زیر نظر بهمن سرکاراتی. - تهران: فرهنگستان ربان و ادب فارسی، نشر آثار، ۱۳۷۳، جلد اول، ص. ۹۰
...
[مشاهده متن کامل]

جناب. [ ج َ ] ( ع اِ ) درگاه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . آستانه خانه. ( فرهنگ برهان ) . ج ، اَجْنِبه. || پالان. ( منتهی الارب ) . || کرانه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . گرداگردو کنار و گوشه سرا و خانه. ( برهان ) ( شرح قاموس ) . || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. ( فرهنگ فارسی معین ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
حافظ

واژه استان کاملا پارسی است چون در ترکی می شود Durum این واژه یعنی استان که از واژ ه ایران هست صد درصد پارسی است.
واژگان ( اُستان، آستانه، اُستوار، ستون، اُستخوان ) هم خانواده، همریشه هستند و واژگانی پارسی هستند.
پارسی باستان: خشترپاونی ( شهربانی )
پارسی پهلوی: اوستان
پارسی نوین: استان
نکته: ( در دوران هخامنشیان بجای واژه اُستان، از واژه شهربانی استفاده میکردند که در دوران اشکانی و ساسانی یعنی دوره ای با نام زبان پارسی میانه، یا همان پارسی کناری ( پهلوی ) واژه ( اوستان ) بکار رفت )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه �استان� هم خانواده با واژگانی مانند: ستون ، آستانه، استوار، استخوان و . . . است و به معنی �ایستاده� و �پابرجا� میباشد؛ چرا که هر استان ساختارها و سازمانهای ویژه خود را دارد و بدین گونه پابرجاست.
واژه state در زبان انگلیسی نیز هم ریشه با همین واژه پارسی استان است؛ به همین روی به جای نام ( ایالات متحده ) میتوان گفت ( استانهای یکپارچه ) هم واژه ای بیگانه نیست و هم دارای پیشینه تاریخی کهن میباشد در زبان پارسی برای �استان� واژه های دیگری مانند: کاس ، کاست، کوستَک، پات کوست و . . . نیز به کار رفته اند.
پَسگشت: برگه 34 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .

استان
PROVINCE میشه استان
CITY میشه شهر
STATE میشه ایالت
OSTAN پارسی است و در پارسی میانه به دیس AWISTAN بوده
واژه ( آستان ) واژه ای پارسی است که در زبان انگلیسی به آن ( threshold ) می گویند که
در زبانهای پارسی، پارتی و پارسی کُهن بدین گونه بوده است:
1 - آستان ( ناصرخسرو قبادیانی ) و آستانَ ( رودکی )
2 - آستانَگ ( زبان پارتی ) : اَردَ - استونَ - اِستانَکَ به چمِ ( قرار دادن ( ایستاده ) میان ستونها ) است.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان پارسی کُهن ( اَردَ استانَ ) به چمِ ( چهارچوب ، قابِ پنجره، قرنیز پنجره ) بوده است که ( اَرذَ ) در زبان اوستایی به چمِ ( سمت ، سوی، کنار، نیم ) است و ( استونَ ) همان ( ستون ) است و ( اِستانَکَ ) هم با واژه ( ایستادن ) همپیوند است ؛ نیاز به یادآوری است که زبانشناسی بنامِ کِنت از واژه ( اَردَ - ) به چمِ ( نور ) سخن می گوید که به واژه ( اَردَتَ - ) در زبان پارسی کهن به چم ( سیمین فام ) اشاره دارد.
پسگشت ( منبع ) :
در رویه 35 و 36 از STUDIES IN PERSIAN ETYMOLOGY II آمده است:

استان
استان ، ایالت ، محل زندگی
واژهٔ �اوستن� از ایرانی باستان با تلفظ ( ه ) اوشتانَه� به معنی �با جایگاه و وضعیت خوب� است. این نام در پارسی نو به گونهٔ �آستان� یا �آستانه� بازمانده است و به همان معنی پیشین یعنی �جایگاهی نیکو� به کار
...
[مشاهده متن کامل]
می رود. این نام در منابع ایلامی و بابلی نیز بازتاب یافته است. در یونانی به صورت �Οστάνης� ( اوستانوس ) و در زبان های اروپایی ( اُستانس ) گفته می شود.

آستان=درگاه
در زبانهای هند و اروپایی، پیشوند ( - Sta ) ، برای ساخت مفهومِ جا و مکان به کار می رود. State=اُستان، ایالت/ Stand=ایستادن، جایگاه، ایستگاه
Stay=ماندن، توقف /Static=ایستا، ساکن/ و . . .
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین در پارسی پسوند - ِ ستان برای ساخت همین مفهوم به کار می رود ( دبیرستان، کوهستان ) و نیز واژه های آستان و آستانه که در همین گروه واژگانی جای دارد.
آستین: در پهلوی به ریخت آدَستینه ( دستینه ) بوده و معنا را به روشنی می رساند.
آهسته: آه=مراقب بودن، پاییدن/استه=گرفته ( استن=گرفتن - بِستان=بگیر ) پس، آهسته=حرکت با مراقبت، آرام و با حواس جمع.
آهو: آه=مراقب بودن، پاییدن و ( پسوند فاعلی مانند ترسو، شکمو، شاشو ) پس آهو یعنی جانداری که همیشه مراقب خود است.

اَستان بود نه اُستان. اما استان را آورد
واژه ( آستان ) ، واژه کهن پارسی است که در زیر به شکل باستانی آن اشاره شده است:
آستانَک= �st�nak آستانه
آستُبان= �stob�n فروتن، متواضع، افتاده
آستَوان= �stav�n ـ 1ـ معترف، مقر، اقرارکننده 2ـ متدین، متقی، مؤمن
...
[مشاهده متن کامل]

آستَوانیْه= �stav�nih ـ 1ـ اعتراف، اقرار 2ـ تدین، تقوا، ایمان، ثبات عقیده
نمونه هایی از واژه های کهن پارسی که با ( آست ) آغاز گردیده اند را می آورم:
آستار= �st�r جرم، گناه، بزه
آستاریتَن= �st�ritan رواج ـ گسترش دادن جرم یا گناه
آستاریدَن= �st�ridan ( = آستاریتَن )
آستارین= �st�rin ( = آستاریتَن )
آستارینیتَن= �st�rinitan علت جرم شدن
آستیشْن= �stishn پافشاری، اصرار
واژه آستر که کاربر بالا اشاره کرده و گفته این واژه معنی و چم ندارد، باید بگویم واژه ( آستر ) کوتاه شده واژه ( آنسوتر ) هست که فردوسی نیز این واژه را در همین مانا بکار برده است:
بمرو آیم و ز آستر نگذرم
نخواهم که رنج آید از لشکرم.

در زبان فارسی قابل تصور نیست که لغات آستین لباس، آستان خدا ، آستانه حیاط ، آستر کت و شلوار، آهسته راه یافتن بتوانند فرزندان یک خانواده باشند. اصلا معنا و مفهمومی در زبان فارسی ندارند. لیکن در ترکی این لغات دانه های یک تسبیحند. فرزندان یک خانواده هستند که پدرشان "آست" است. آست در ترکی یعنی "پایین" ( اکنون ترکان همدان این لغت را استفاده می کنند و ما "آلت" می گوییم ) . آست یان ( سمت پایین ) ، آست یئن ( پایین رو ) ، آست ان ( مربوط به فرودست ) ، آست ان ا ( مربوط به فرودست ) ، آست ار ( زیرین ) ، آست ا ( آستا یا آهسته! آرام و پایین و کم ) .
...
[مشاهده متن کامل]

البته خود واژک " آس" نیز در ترکی به معانی آویزان ساختن و آویختن در معنی دیگر، بار گذاشتن است.
مثال: پالتار آستادی: لباس آویخت.
آش آسدی:آش بار گذاشت.
البته اتیمولوژی مانند ورزش، سیاست را نمی پذیرد و یافتن کنه و ریشه لغات به معنای اسائه ادب به زبانی دیگر نیست چنانکه بخاطر همین اتیمولوژی قدرتمند ترکی می توان لغات دخیل را در این زبان شناسایی کرد مانند اوروج که بسیار متداول است. اوروج در اصل اوروز یا همان روزه است که ترکان "ابتدا به راء" را اجتناب می کنند و می گویند: ایرضا ( رضا )

مکان زندگی
ایالت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس