اساس: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آسال āsāl، شالوده، پایه ( دری )
فرگان fargān، ( پهلوی: fragān )
استام ostām ( پهلوی )
زاروک zāruk ( سغدی: ذاروک żāruk )
ریشه . پایه .
هسته اصلی هرچیزی که بنیاد و موجودیت آن را تحت تسلط داشته باشه باشد
واژه اساس
معادل ابجد 122
تعداد حروف 4
تلفظ 'asās
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی]
مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی 'asAs
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
او را گرفته نزد پادشاه بردند. شاه گفت: �این چه اساس است؟� ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ اساس به معنی بنیان، قانون، فرزند است و در اینجا با توجه به متن به معنی این چه کاری یا چه بچه ای است؟ می باشد.
( basis ) =اندر زبان پهلوی برابرش هستند:
۱ - مآدَیآن= ( Mādayān ) ، پَدیسآر ( Padisār ) .
معنای اساس برگرفته از واژه ی پارسی
از ساز میباشد. یعنی از پایه. . .
اساس
در پارسی میانه �پایَک � است که امروزه به دیس پایه است.
مایه و اصل
مخفف استقلاله دیگه
اس اس با اصالت
پایه . بنیاد
نام یک گروه تروریست وابسته به آلمان در جنگ جهانی دوم که جنایات زیادی مرتکب شد.
اساس: [اصطلاح راه سازی] قشری از مصالح سنگی با مشخصات فنی و به ضخامت معین که بر روی بستر آماده شده راه و یالایه زیراساس، به منظور تحمل بارهای وارده از لایه های بالاتر روسازی قرار گیرد، قشر اساس نامیده می شود.
مبنا_مبنی
بنیان
مبنا
رکن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آدیو ãdyu ( سنسکریت: آدَئو )
فَرگان ( پهلوی: فْرَگان )
آفراه ( پهلوی )
اوستام ustãm ( پهلوی )
بونوگ bunug ( اوستایی: بونوئی )
پَریجا ( سنسکریت )
آسال، شالوده، پایه ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)