تا تو بولایت بنشستی چو اساسی کس را نبود با تو در این باب سپاسی زین دادگری باشی و زین حق بشناسی پاکیزه دلی ، پاک تنی ، پاک حواسی. منوچهری. الحمد الذی انتخب امیرالمؤمنین من اهل تلک الملة التی علت غراسها و رست اساسها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ) . سپاس مر خدای را که برگزید امیرالمؤمنین را از اهل این ملت که بلند شد نهالش و قرار گرفت اساسش. ( تاریخ بیهقی ص 308 ) . منبع. لغت نامه دهخدا
واژه اساس یک واژه صد نه هزار در صد عربی است درباره عربی بودم این واژه در تمام واژه نامه گفت شده ژنتیک قوم باستانی سومر نزدیکترین مردم امروزی به سومریان از دید ژنتیکی عرب های هور هستند. منبع. درست قوم تُرک یکی از قوم های عزیز ایران هست ولی همه چیز ترکی نیست. ... [مشاهده متن کامل]
لینک پایین می گذارم دوست ببینید.
کلمه اساس یک کلمه ترکی هست ودرواقع آس آس میباشد آس درترکی به معنای اویزان کردن ونشان دادن است دوکلمه آس که باهم آمده یک کلمه تاکیدی است واصلاربطی به پابه وبنیاداینجورچیزها ندارد درزمان سومریان این کلمه واردزبان عربی شده است
اساس=پایه اثاث=وسایل ای هست کن اساس ( پایه ) هستی کوته ز درت دراز دستی ( از درگاه تو طلم و ستم دور باشد ) اثاث کشی کردید؟ ( اثباب غلط است )
ریشه . پایه . هسته اصلی هرچیزی که بنیاد و موجودیت آن را تحت تسلط داشته باشه باشد
واژه اساس معادل ابجد 122 تعداد حروف 4 تلفظ 'asās نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی] مختصات ( اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) آواشناسی 'asAs الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ واژه های سره
او را گرفته نزد پادشاه بردند. شاه گفت: �این چه اساس است؟� ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند ) ؛ اساس به معنی بنیان، قانون، فرزند است و در اینجا با توجه به متن به معنی این چه کاری یا چه بچه ای است؟ می باشد.
معنای اساس برگرفته از واژه ی پارسی از ساز میباشد. یعنی از پایه. . .
اساس
در پارسی میانه �پایَک � است که امروزه به دیس پایه است.
مایه و اصل
مخفف استقلاله دیگه اس اس با اصالت
پایه . بنیاد
نام یک گروه تروریست وابسته به آلمان در جنگ جهانی دوم که جنایات زیادی مرتکب شد.
اساس: [اصطلاح راه سازی] قشری از مصالح سنگی با مشخصات فنی و به ضخامت معین که بر روی بستر آماده شده راه و یالایه زیراساس، به منظور تحمل بارهای وارده از لایه های بالاتر روسازی قرار گیرد، قشر اساس نامیده می شود.
مبنا_مبنی
بنیان
مبنا
رکن
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آدیو ãdyu ( سنسکریت: آدَئو ) فَرگان ( پهلوی: فْرَگان ) آفراه ( پهلوی ) اوستام ustãm ( پهلوی ) بونوگ bunug ( اوستایی: بونوئی ) پَریجا ( سنسکریت ) آسال، شالوده، پایه ( پارسی دری )