ازمون

/~Azmun/

    assay
    examination
    experiment
    test
    trial
    try

فارسی به انگلیسی

ازمون اطلاعات عمومی
quiz

ازمون برای گزینش بازیگر
audition

ازمون پایان دبیرستان
o level

ازمون پپ
pap test

ازمون تورنسل
litmus test

ازمون دشوار
crucible

ازمون رورشاخ
rorschach test

ازمون سخت
ordeal, crucible

ازمون شونده
examinee

ازمون عملی کردن
field-test

ازمون گردان
quizmaster

ازمون نشده
untested, untried

ازمون نمایانگر
litmus test

ازمون نهایی و اصلی
acid test

ازمون هوش
intelligence test

ازمون کردن
examine, test

مترادف ها

test (اسم)
محک، ازمایش، بته، بوته، معیار، ازمون

try (اسم)
ازمایش، کوشش، امتحان، ازمون

exam (اسم)
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه

examination (اسم)
محک، ازمایش، امتحان، رسیدگی، بازرسی، معاینه، ازمون، ازمایه

sample (اسم)
نمونه، ملاک، ازمون، سرمشق، مدل، الگو، مسطوره، واحد نمونه

shibboleth (اسم)
امتحان، ازمون، اسم رمز، بیان رایج، اصطلاح پیش پا افتاده و مرسوم

پیشنهاد کاربران

بپرس