ازمایش کردن


    experiment
    screen
    test
    try
    field-test
    to test or experiment
    to try
    to tempt

مترادف ها

test (فعل)
ازمایش کردن، محک زدن، ازمودن، عیار گرفتن، امتحان کردن، ازمودن کردن

gauge (فعل)
اندازه گرفتن، ازمایش کردن، شرط بستن، گرو گذاشتن، پیمانه کردن

approve (فعل)
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن

assay (فعل)
ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن

experiment (فعل)
ازمایش کردن، تجربه کردن

quiz (فعل)
ازمایش کردن، مسخره کردن

پیشنهاد کاربران

تاشبور اطلاعاتت بی اساس و بیمعنیه آزمایش کردن به استانبولی میشه test yapmak. تست یاپماک
Trying
experiment
در زبان ترکی استانبولی می شود: دنمک

بپرس