رنجه
آزُرده - خاطِر: آزرده - دل، دل - آزرده، آزرده، رنجیده، دلگیر
خسته دل
put out
ناراحت _رنجیده
دل خور
گران خاطر. [ گ ِ طِ ] ( ص مرکب ) آزرده دل و رنجیده خاطر. ( آنندراج ) .
کسی که خاطرش از کسی یا چیزی آزرده شده باشد.
معنی آزرده خاطر
از چیزی یا کسی ناراحت شدن ب این کار ازرده خاطر میگن
ناراحت شدن از چیزی یا کسی
از کسی رنجیده شود خاطر خوبی ازش داشته نباشد
ناراحت رنجیده رنج کشیده دل خون شکسته دل و. . . . . . . . . .
ناراحت یا رنجیده
رنجیده
رنجیده، غمگین، ناراخت
ناراحت
دل خور شدن
رنجیدن - سختی ها
خسته دل، مکدر ملول، رنجیده، رنجور
ناراحت
سختی کشید
رنجیدن _ سختی ها
ارنج بردن
دل چرکین
وقتی فردی از کسی رنجیده شود از او خاطره خوبی ندارد و به قول معروف از او آزرده خاطر است.
دل خسته
رنجید _ تاراحت شد_رنج_رنج و شختی_
دل خون
رنجیدن، ناراحت شدن
دلگیر بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)