pluck a rose, to deflower
در سفتن . [ دُ س ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سوراخ کردن در. سنبیدن مروارید. || کنایه از سخن نغز گفتن . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را.
... [مشاهده متن کامل]
حافظ.
هر ترانه ترانه ای می گفت
هر نسفته دری دری می سفت .
نظامی .
|| کنایه از ازاله ٔ بکارت کردن . ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .
گوهر سفتن . [ گ َ / گُو هََ س ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سوراخ کردن گوهر. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) . دُر سفتن . || کنایه از انشای سخن کردن . ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( مؤید الفضلا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء
... [مشاهده متن کامل] ) . قصه خوانی و آن را گهر سفتن هم میگویند. ( برهان قاطع ) ( بهار عجم ) ( ناظم الاطباء ) . سخنان نغز گفتن . لطیفه گفتن . گهر سفتن . || کنایه از بردن بکارت . ( بهار عجم ) .
بی سیرت کردن. [ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در تداول عوام، عملی نامشروع با کسی کردن. فساد کردن ( بیشتر با نابالغی ) . بی سیرت کردن دختری یا پسری را؛ عملی منافی عفت با او کردن و مُهر برگرفتن از دوشیزه نه بوجه مشروع و دوشیزگی بردن بجبر و با وی بنامشروع آرامیدن. ( از یادداشت مؤلف ) . بی آبرو کردن. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
زدودن دوشیزگی؛ عمل جنسی منجر به زایل شدن پرده بکارت دختران؛
پاره شدن پرده بکارت دختران که از آن به بعد زن خوانده میشوند.
این پرده با اولین نزدیکی کامل زناشویی از بین میرود.